سه شنبه ۲۳ مرداد ۰۳

guitar

همه چيز درباره گيتار و ...

موسيقي كلاسيك

۸۵ بازديد

موسيقي كلاسيك


آپلود عكس

موسيقي كلاسيك را ازنظر سبك و تحوّل تاريخي آن به چند دورهٔ كوچك‌تر تقسيم كرده‌اند:

موسيقي سده‌هاي ميانه (قرون وُسطي)

اين دوره با سقوط امپراتوري روم شروع و تا رنسانس در اروپا ادامه مي‌يابد. اين دوره، دورهٔ شروع و آغازين گام‌هاي موسيقي كلاسيك است.

موسيقي رنسانس

در اين دوره، كه شامل سال‌هاي ۱۴۰۰ تا ۱۶۰۰ م مي‌شود، موسيقي كلاسيك به‌طور عمده در ايتاليا شكل گرفت و بيشتر قطعات آثار آوازي هستند.

موسيقي دورهٔ باروك

نوشتار اصلي: موسيقي دوره باروك

اين دوره از سال ۱۶۰۰ م شروع مي‌شود و تا حدود ۱۷۶۰ م ادامه مي‌يابد. لغتِ باروك در عالم هنر (نه‌فقط موسيقي) معادل استادانه زينت دادن و يا ماهرانه درست كردن به‌كار مي‌رود كه از مشخصات بارز هنر اين سال‌ها بوده‌است.

موسيقي اين دوره، همانند ساير هنرهاي هم‌عصر خود، بيانگر اشرافيت و قدرت حكومت‌هاي اروپايي بوده‌است. نياز كليسا براي جذاب‌تر كردن نيايش نيز در گسترش اين سبك تأثير بسياري داشته‌است.

يكپارچگي در حالت موسيقي از ويژگي‌هاي موسيقي اين دوره است.

از معروف‌ترين موسيقي‌دانان اين سبك مي‌توان باخ و ويوالدي را نام برد.

دورهٔ كلاسيك

نوشتار اصلي: موسيقي دوره كلاسيك

دورهٔ كلاسيك سال‌هاي ۱۷۳۰ تا ۱۸۲۰ م را شامل مي‌شود.

قرن هجدهم مصادف بود با جريان روشن‌فكري يا آزادي انديشه از بند خرافات، كه در آن طغياني عليه متافيزيك و به نفع احساسات معمولي و روانشناسي تجربي و عملي، عليه آيين و مراسم تشريفاتي اشرافي و به نفع زندگي طبيعي و ساده، عليه خودكامگي و به نفع آزادي فردي، عليه امتيازات و حق ويژه و به نفع حقوق مساوي مردم و تعليم و تربيت همگاني صورت گرفت. در اين دوره، براي اولين بار در موسيقي، اين فكر ظهور كرد كه موسيقي در حقيقت همانند ديگر هنرها مقصود و هدفي ندارد، بلكه صرفاً به‌خاطر خودش وجود دارد؛ يعني موسيقي براي خودِ هنر موسيقي موجوديت مي‌يابد. پس از دورهٔ كلاسيك با هنر موسيقي برپايهٔ ايدهٔ «هنر به‌خاطر هنر (هنر براي هنر)» برخورده مي‌شد.

هنر در اين دوران، بيشتر متوجه سادگي است تا تزئينات ماهرانهٔ دوران باروك، ولي درزمينهٔ موسيقي، اين رويكرد به‌عكس اتفاق مي‌افتد. برخلاف دورهٔ باروك، در دوران كلاسيك، حالت‌هاي مختلف و متضادي در ارائهٔ احساس در موسيقي وجود دارد. بافت موسيقي كلاسيك نيز بيشتر هموفونيك است تا پلي‌فونيك. از هنرمندان برجستهٔ اين دوره مي‌توان از هايدن، موتزارت و بتهوون نام برد.

دورهٔ رمانتيك

نوشتار اصلي: موسيقي دوره رمانتيك

سبك رمانتيك سالهاي ۱۸۲۰ تا ۱۹۱۰ م را شامل مي‌شود. در اين دوره، احساسات نقش بسزايي در موسيقي پيدا مي‌كند. موسيقي در اين دوره به‌صورت ابزاري در دست آهنگساز مطرح كردن احساسات شخصي اوست. معروف‌ترين آهنگ‌سازان و موسيقي‌دانان اين سبك شوپن، ليست و مندلسون هستند.[نيازمند منبع]

موسيقي قرن بيستم

اين دوره را دورهٔ مدرنيسم يا نوگرايي موسيقي كلاسيك مي‌دانند. آهنگسازان اين دوره هرچه بيشتر سعي كردند تا كارهاي خود را از سبك‌هاي گذشته متمايز و از باورها و قانون‌هاي گذشته عبور كنند.

موسيقي كلاسيك معاصر

موسيقي كلاسيك معاصر از سال ۱۹۷۰ م آغاز شده‌است و تاكنون ادامه دارد. آهنگ‌سازان معاصرِ كلاسيك بيشتر به ساختن موسيقي مينيمال و آوانگارد روي آورده‌اند.

قرن هجدهم مصادف بود با جريان روشني فكر، يا آزادي انديشه از بند خرافات، كه در آن طغياني عليه متافيزيك و به نفع احساسات معمولي و روانشناسي تجربي و عملي، عليه آيين و مراسم تشريفاتي اشرافي و به نفع زندگي طبيعي و ساده، عليه خودكامگي و به نفع آزادي فردي، عليه امتيازات و حق ويژه و به نفع حقوق مساوي مردم و تعليم و تربيت همگاني.

اولين رهبران اين جنبش لاك و هيوم در انگلستان و مونتسكيو و ولتر در فرانسه بودند. نمود اصلي دوره روشنگري در ابتدا نسبتاً سلبي و منفي بود، اما خلايي كه از برخوردهاي منقدان مخرب به جاي مانده بود، به زودي با ايده جديدي پر شد كه در آن طبيعت و غرايز طبيعي يا احساسات انسان منبع حقيقي دانش و اعمال درست پنداشته مي‌شد. ژان ژاك روسو يكي از پيشوايان اصلي اين شكل جديد از جريان روشنگري بود كه بعد از سال ۱۷۶۰ تأثير عميقي بر ادبيات و شاعران فيلسوف آلماني به جاي گذاشت. ستايش لذت‌ها و خوشي‌هاي فردي در زندگي، خود يك پديده اصلي و مشخص اين جريان است.

با شروع انقلاب صنعتي پيشرفت‌ها و كشفيات علمي در زمينه‌هاي مختلف صورت گرفت. طبقه متوسط مورد توجه قرار گرفت و انسان ساده و طبيعي هسته مركزي توجه فلسفه و هنر شد. ايده‌هاي انسان دوستي به سرعت در سرتاسر اروپا گسترش يافت. از ميان بزرگاني كه به اين جنبش بشر دوستانه كمك كردند، مي‌توان از فردريك كبير پادشاه پروس و شاعراني چون گوته و آهنگسازاني چون موتسارت (در اپراي فلوت سحرآميز)، بتهون (سمفوني شماره ۹) يا شيلر در سرود شادي نام برد.

با ظهور طبقه متوسط اجتماع و توجه خاص به آن، قرن هيجدهم قدم‌هايي در راه عمومي كردن هنرها و يادگيري آنها برداشت. داستان‌ها و نوشته‌ها به تدريج شروع به تصوير زندگي روزانه و احساسات معمولي مردم كردند كه از طرف عامه نيز مورد استقبال قرار گرفت. اين عوامل طبقه متوسط را به عنوان قطب مهمي در سياست گذاري، اقتصاد و فرهنگ مطرح كرد و افراد اين طبقه فرصتي يافتند كه در فرهنگ اجتماعي و هنر نقش مهمي داشته باشند. تغييرات اقتصادي در موسيقي نيز تأثير گذاشت و به همين دليل كمپاني‌هاي اپرائي و سالن‌هاي اپراي اكثر دربارهاي كوچك اروپا به دليل اقتصادي تعطيل شدند ولي موسيقي سازي به خاطر هزينه كم آن همچنان رايج بود. افراد جامعه در تشكل انجمن‌ها و مراكز هنري يكي از حاميان پرقدرت موسيقيدانان شدند و براي آنان كنسرت‌هاي عمومي كه در آنها بليت فروخته مي‌شد ترتيب دادند. اين امر باعث افزايش شنوندگان و دوستداران عمومي موسيقي و همچنين رشد موسيقي‌دانان آماتور گرديد، در حالي كه قبلاً اشراف حامي موسيقي، موسيقيدانان را در خدمت خود داشتند و شنيدن موسيقي آنها منحصر به درباريان و ميهمانان آنها بود.

براي اولين بار در موسيقي اين فكر ظهور كرد كه موسيقي در حقيقت همانند ديگر هنرها مقصود و هدفي ندارد، بلكه صرفاً به خاطر خودش وجود دارد، يعني موسيقي به خاطر خود هنر موسيقي. پس از دوره كلاسيك با هنر موسيقي بر پايه ايده «هنر به خاطر هنر» برخورده مي‌شد.

چاپ و انتشار موسيقي به طور وسيعي افزايش يافت و مجله‌هايي درباره موسيقي نيز به چاپ رسيد، و نوازندگان آماتور توانستند موسيقي دلخواه خود را به راحتي خريداري كنند و انتقادات بر موسيقي را نيز در مجلات مختلف بخوانند كه اين خود قدم‌هاي مهمي در راه همگاني كردن موسيقي بود. در لندن، پاريس و بروكسل تعداد زيادي از آثار موسيقي سازي آلمان به چاپ رسيد و مجموعه‌اي از سمفوني‌ها تحت عنوان «لاملوديا جرمانيكا» به چاپ رسيد. در اين دوره بود كه اولين كتاب تاريخ موسيقي و مجموعه مقالات راجع به موسيقي قرون وسطي انتشار يافت.

يكي از مهم‌ترين خصوصيات موسيقي قرن هيجدهم جهان فراميهني بودن آن و به حداقل رسيدن اختلافات ملي گرايي بود. حاكماني كه در يك كشور به دنيا آمده بودند در كشورهاي ديگر حكمروايي مي‌كردند، مثلاً پادشاهان آلماني در انگلستان، سوييس و هلند و پادشاهان اسپانيايي در ناپل. ولتر كه فرانسوي بود در دربار فردريك كبير پروس اقامت گزيده بود و شاعر ايتاليايي متاستازيو در دربارهاي آلماني در ونيز. موسيقيدانان اپراي ايتاليايي در كشورهاي ديگر مشغول به كار بودند. زبان مشترك موسيقي بر سر تا سر اروپا حكمفرما بود. در دوره كلاسيك، آهنگسازان آلماني قدرت خاصي در تركيب سبك‌هاي موسيقي ديگر كشورها داشتند، بنابراين سبك موسيقي آلمان تركيبي بود از عوامل مختلف موسيقي كشورهاي ديگر. موسيقي آلمان در اين دوره زباني جهاني پيدا كرد و ملل گوناگون اروپا مي‌توانستند آن را بفهمند، بنابراين موسيقي زبان بشر اروپايي شد. كريستف ويليبالد گلوك در يكي از نامه‌هايش اظهار مي‌دارد كه آرزو داشت يك موسيقي قوي بنويسد كه با تمام قلب‌ها در سر تا سر دنيا صحبت كند و مورد قبول همه مردم باشد و نيز اختلافات مسخره موسيقي‌هاي مختلف ملل را بزدايد. اظهار مشهور هايدن نيز در اين باره چنين است: «زبان موسيقايي من در تمام دنيا قابل فهم است.»

موسيقي دوره كلاسيك با ساختاري روشن و معقول و فارغ از پيچيدگي‌ها و تزيينات فراوان شكل گرفت. اين نوع موسيقي برخلاف دوره باروك فاقد تزيينات و پيچيدگي‌هاي كنترپوانتيك كه براي عموم شنوندگان قابل درك نيست، بود. ژان ژاك روسو به طعنه در باره موسيقي كنترپواني رايج در دوره باروك مي‌گفت: «خواندن دو ملودي هم‌زمان شبيه به شنيدن دو سخنراني مختلف در يك زمان، به منظور افزودن به تاثير آن، است.»

مهم‌ترين ويژگي اوايل دوره كلاسيك، ساده كردن هر چه ممكن تمام فرم‌هاي موسيقي و عوامل سبكي است. در موسيقي دوره كلاسيك ملودي به عنوان يك عامل اساسي و پايدار جلوه‌گر مي‌شود و تئوري ملوديك مهم‌ترين مسئله‌اي بود كه موسيقيدانان به آن مي‌پرداختند. براي اولين بار در تاريخ موسيقي ديگر ملاك زيبايي يك قطعه، همسازي اصوات پلي‌فونيكي (همانند دوره باروك) نبود، بلكه حاكميت نامحدود و آزاد ملودي كه اغلب داراي همراهي ساده‌اي بود، زيبايي يك اثر موسيقي را تعين مي‌كرد. در اين دوره آنقدر اهميت ملودي زياد بود كه حتي در مواردي همراهي نيز الزامي نبود. هايدن در اواخر عمرش گفت «اگر مي‌خواهيد بدانيد كه آيا يك ملودي واقعاً زيباست يا نه، بايد آن را بدون همراهي بشنويد.»

به طور كلي، سبك موسيقي كلاسيك به دو دسته تقسيم مي‌شود:

۱. سبك موسيقي اوايل كلاسيك كه تا سال‌هاي ۱۷۷۰ را در بر مي‌گيرد و شامل دو سبك روكوكو و اكسپرسيو است. سبك روكوكو خصوصاً در فرانسه نضج گرفت و نام فرانسوي Style Galant (سبك پيشرو) اغلب به عنوان مترادف آن به جايش به كار برده مي‌شد. باني سبك اكسپرسيو كه بعداً رواج يافت، آهنگسازان آلماني بودند و معادل آن در زبان آلماني (سبك حساس و وقار) است. اين دو سبك حاصل و نتيجه اهميت بخشيدن به دو صداي طرفين در موسيقي باروك است. اما در قرن هيجدهم، خط باس اهميت، رهبري و استقلال كنترپوانتيك خود را از دست داد و صرفاً حمايت كننده ملودي شد در حالي كه صداهاي مياني فقط پركننده هارموني بودند. سبك روكوكو يا گالانت در مجامع موقر اشرافي ظهور كرد و سبكي بسيار ظريف، دقيق، چابك، شوخ، آسان، پرجلال و شكوه بود. روكوكو همان شيوه زينت و آذين بيش از حد دوره باروك است ولي بدون بزرگي و عظمت. از سوي ديگر سبك اكسپرسيو (به معني رسا و پرمعني) در ارتباط بيشتري با طبقه متوسط جامعه قرار داشت و در كل سبك بورژاواها بود. اين سبك برخلاف روكوكو نه تنها پر طمطراق و پر زينت نبود، بلكه گاهي به طور عمدي و اغراق آميزي ساده بود.

۲. سبك دوره عظمت كلاسيك كه در آن فرم‌ها و سبك‌ها اصولاً ثابت ماندند، آهنگسازان موقعيتي يافتند تا افكار و رويدادهايي را كه از تخيلات آزادشان بر مي‌خواست شكل دهند. تاريخ نويسان دوره عظمت كلاسيك را به دو دليل «مكتب كلاسيك وين» نام نهاده‌اند: اول اين كه تمام آهنگسازان مهم آن در وين يا اطريش فعاليت كرده‌اند و دوم اينكه عوامل موسيقايي رايج در وين (يا اطريش) در موسيقي سبك كلاسيك راه يافت و تأثيرات فراواني بر آن به جاي گذاشت.

ريتم، ميزان و تمپو در موسيقي كلاسيك

مشخص‌ترين تغييراتي كه در سبك موسيقي اوايل اين دوره به وجود آمد، نوآوري و بدعت در ريتم و عوامل متريك موسيقي بود. اين تغييرات خود داراي چند مرحله گذار است كه نتيجتاً حد و مرز كاملاً مشخصي را نمي‌توان براي آن تعيين كرد. اما آنچه كه در سرتاسر دوره كلاسيك تسلط داشت وجود ملودي‌ها و جملات كاملاً مجزا و پريوديك ۲، ۴ يا ۸ ميزاني و ريتم‌هاي متفاوت و قابل تشخيص در ميان قسمت‌هاي مختلف يك موومان و يا حتي بين تم هاست.

يكي ديگر از مهم‌ترين تغييراتي كه در اين دوره صورت گرفت، استفاده از موسيقي فولكوريك در آثار بود كه خون تازه‌اي در كالبد موسيقي مغرب زمين به جريان انداخت. آثار موسيقي محلي كه داراي جملات پريوديك منظم و با قاعده (اغلب هشت ميزاني) بودند، مبناي كار آهنگسازان قرار گرفت. مثال آن استفاده از لندلر(از رقص‌هاي آلماني منطقه باواريا) در آثار بتهوون است. نشانه مهم ديگر اين جريان تغيير مينوئت باروك است به مينوئت كلاسيك.

در اواخر دوره كلاسيك، تا حدي ساختمان پريوديك و منظم جملات موسيقايي بغرنج‌تر شد. هايدن و خصوصاً موتسارت با حداكثر سليقه و دقت، زيباترين تناسبات و جملات پريوديك هشت ميزاني نوشته‌اند كه در عين حال بي قاعده نيز هستند. برخلاف ريتم همگون موقر و يكنواخت موسيقي باروك، در دوره كلاسيك ريتم يك عامل مهم آهنگسازي شد كه امكان ظرافت هر چه بيشتر و تهذيب بيان احساس را مهيا مي‌كرد. آهنگسازان اوليه كلاسيك تمايل فراواني به قطع و شكستن ريتم‌ها داشتند، به طوري كه ريتم‌هاي نقطه‌دار - ريتم لومباردي - سنكپ‌ها، پل يا رابط‌هاي ظريف در كنار ريتم‌هاي قوي رقص‌ها و مارش‌ها و تناوب فيگورهاي دو و سه نتي، هم چنين كادانس با ريتم سه تايي مد شده بود.

در موسيقي اواخر باروك نشانه‌ها و اصطلاحات مشخص كننده تمپو به ندرت يافت مي‌شد، زيرا فرم‌ها و انواع موسيقي اين دوره ثابت بودند و تمپو و سرعت آنها به طور معمول فهميده مي‌شد. در اوايل كلاسيك بود كه استفاده از چنين نشانه‌ها و عباراتي در شروع يا وسط قطعات به صورت قانون در آمد و تمام آهنگسازان آن را در آثارشان مراعات كردند. اكثر واژه‌هايي كه امروزه در موسيقي به كار برده مي‌شوند، از لارگو (خيلي آرام و آهسته)، آداجيو (آهسته) تا پرستو (خيلي تند)، ابتدا در دوره كلاسيك مورد استفاده آهنگسازان قرار گرفت. گر چه در اوايل، تمپوهاي معمولي مانند، آلگرو (تند)، آندانته (معمولي)، آلگرتو (خيلي تند) به كار برده مي‌شد اما در اواخر دوره كلاسيك تمپوهاي فوق‌العاده متضاد در اغلب موارد ارجحيت داشت. در سمفوني‌هاي هايدن، تمپوهاي مدراتو موومان‌هاي اول و آداجيو موومان‌هاي آهسته، تضاد زيادي با پرستوهاي قسمت فينال دارد. بتهون در به كارگيري تمپوهاي فوق‌العاده متضاد و مختلف در آثارش خصوصاً دوره آخر و در سمفوني نهم شهرت فراواني دارد.

هارموني و تناليته

آهنگسازان دوره كلاسيك در آثارشان به ندرت از گام لا-ماژور (يا گام نسبي آن فاديز-مينور) و از گام‌هاي بمل‌دار از مي‌بمل-ماژور (يا دو-مينور) پا فراتر گذاشتند. در تمام تاريخ موسيقي هرگز به اندازه اين دوره آثاري در تناليته‌هاي ر، فا، سل و سي بممل نوشته نشده‌است. علت اين امر به خاطر تكنيك اجرايي سازها نبود، بلكه عمدتاً به دليل ساده‌گرايي آهنگسازان كلاسيك بود. زيرا ساده بودن تناليته، مانند سادگي در ريتم، تمپو و فرم، بخشي از زبان جهاني و نشانه توجه به درك اكثريت توده اجتماع بود.

به كارگيري فراوان تناليته‌هاي ماژور در دوره كلاسيك، تضاد چشم‌گيري با دوره باروك داشت. در سرتاسر آثار هايدن و موتسارت، به ندرت مي‌توان قطعات در تناليته مينور يافت و تناليته‌هاي مينور اغلب در موارد و حالات استثنايي به كار رفته‌اند. اين چنين گرايش به سوي استفاده از تناليته ماژور را مي‌توان نتيجه اشتياق آهنگسازان دوره كلاسيك به درخشان و شاد بود آثار خود دانست. در مرحله گذار به اواخر كلاسيك، وسعت استفاده از تناليته‌هاي مختلف و متنوع بسيار افزايش يافت، به طور كه هايدن در دوره مياني سمفوني‌ها، سونات‌هاي پيانو و كوارتت‌هايش از تناليته‌هايي مانند فاديز - ماژور يا سي - ماژور بدون ايجاد مشكلي براي سازهاي مختلف اركستر استفاده كرد.

هارموني اكثراً آثار آهنگسازان ايتاليا، بوهم و شمال آلمان در اين دوره بر اساس حركت تونيك به دومينانت و زير دومينانت استوار است. آهنگسازان اوايل كلاسيك در انتخاب هارموني محدود بودند و فقط در اواخر دوره بود كه هارموني نسبتاً غني‌تر و مدولاسيون‌هاي پيچيده‌تر و غير منتظره به كار گرفته شد.

در دوره كلاسيك چگونگي روابط تناليته مومان‌هاي يك اثر اهميت يافت و نتيجتاً هر يك از مومان‌ها در تناليته‌هاي مختلف تصنيف شدند. مثلاً تناليته مومان آهسته يك سونات، عملكرد متضادي با بقيه موومان‌ها داشت و قسمت تريو مينوئت، هميشه در تناليته نسبي و يا گاهي در تونيك ماژور يا مينور بود. در آثار بتهون چنين رابطه تناليته‌اي متضاد و دور از هم بيشتر وجود دارد. وجود تناليته‌هاي متفاوت در ميان يك موومان نيز يكي ديگر از مشخصات سبك كلاسيك نسبت به باروك است.

آهنگسازان اوايل كلاسيك از جمله دومينيكو اسكارلاتي، پلاتي و خصوصاً سامارتيني و پرگولزي در يك موومان از چندين تم ملوديك مستقل و نسبتاً متضاد استفاده كرده‌اند كه هر يك از آنها داراي تناليته مختلف ولي در ارتباط نزديك با تناليته اصلي‌اند؛ و اين تم هر يك شامل عوامل ريتميك، هارمونيك و ديناميك مختص به خود هم هستند بنابراين وجه مشخصه مهم سبك موسيقي كلاسيك در مقايسه با باروك، فراهم آوردن حوزه‌هاي مختلف بيان موسيقايي در هر موومان است كه به وسيله تضاد تناليته‌ها انجام مي‌شود و هر يك از اين تناليته‌ها داراي ريتم‌هايي متضاد و جملاتي با قاعده و پريوديك اند. در دوره عظمت كلاسيسم، ارتباط تناليته‌هاي مختلف در هر موومان منظم و به صورت يك قاعده كلي در آمد و تا دوره رمانتيك نيز باقي ماند. مثلاً در يك مومان به فرم سونات، رابطه تناليته بين دو تم اصلي به صورت درجه تثبيت شد. البته در بعضي از آثار هايدن اين دو منطقه تناليته‌هاي مختلف هنوز فاقد تم‌هاي متضاد بود. در آثار دوره اواخر بتهون ارزش ساختماني تغيير تناليته‌هاي با ارزش رنگ آميزي اركستري در آميخت و نتيجتاً تغيير تناليته بيشتر براي تقويت رنگ آميزي و قدرت بيان موسيقايي مورد استفاده قرار گرفت (اين شيوه بعداً در رمانتيك‌ها خصوصاً آثار واگنر و ريچارد اشتراوس رايج شد). البته اين شيوه خلاف اوايل كلاسيك و حتي اوايل رمانتيك‌ها (شوبرت و وبر) بود كه بيشتر تغييرات تناليته را به منظور اصول ساختماني قطعه به كار مي‌بردند.

موتيف، تم، بسط و گسترش تمي

يكي از تحولات موسيقايي كه در دوره كلاسيك صورت گرفت تغيير در مفهوم ملودي و توسعه ملوديك است. تكنيك مرسوم دوره باروك به اين صورت بود كه آهنگساز تم اصلي را در ابتداي موومان معرفي مي‌كرد و بلافاصله به صورت بافته شده و تكرارهاي سكانس‌وار، بدون كادانس‌هاي مشخص و كامل سرتاسر موومان را در بر مي‌گرفت. نتيجتاً هر موومان به صورت فوق‌العاده يكپارچه و بدون تضادهاي مشخص ملوديك و تناليته‌اي به وجود مي‌آمد و ساختمان جملات موسيقي اغلب بي قاعده و فاقد تقسيم بندي‌هاي منظم به صورت مبتدا و خبر بودند. آهنگسازان قرن هيجدهم متد وحدت تناليته و تمي باروك را كنار گذاشتند و بيشتر به نشان دادن حالت متضاد بين قسمت‌هاي مختلف يك موومان و حتي بين خود تم‌ها پرداختند. حالت متداوم و پيوسته مومان‌ها و تكنيك بافتن تم‌هاي دوره باروك به تدريج از بين رفت و جايش را موومان‌هايي با حالات متضاد و ملودي‌هاي منقطع با جملات مجزا كه اغلب دو يا چهار ميزاني (گاهي موارد شش يا هشت ميزان) بودند، گرفت و در نتيجه ساختمان پريوديك و جملات كامل با قسمت‌هاي مبتدا و خبر به وجود آمدند.

گرچه اهميت و استقلال ريتم، ميزان‌بندي، هارموني و تناليته از جمله عوامل مشخص كننده هنر اين دوره‌است، ولي موسيقي كلاسيك به وسيله ملودي كه از ظريف‌ترين و شاداب‌ترين اجزاي تركيبي موسيقي محسوب مي‌شود، زنده‌است. هرگز در تاريخ موسيقي پلي‌فوني ملودي اين چنين نقش مهمي نداشته و هرگز تازگي و اصالت ملودي به چنين درجه ارزشي و اهميتي دست نيافته‌است. ملودي روح موسيقي كلاسيك است.[۱۱]

ملودي‌هاي كلاسيك از جهات گوناگون با ملودي‌هاي دوره‌هاي پيش تفاوت كلي دارند. تمام ملودي‌هاي قديمي اغلب از ملودي‌هاي كانتوس فيرموس كورال يا فرمول‌هاي ملوديكي به خصوصي كه تا حدي حالت سنتي داشتند سرچشمه مي‌گيرند. واضح است كه تغييرات ملوديك به تدريج صورت گرفته و داراي مراحل گذار است. مثلاً بعضي از آثار يوهان سباستيان باخ را مي‌توان حد فاصل دوره باروك و كلاسيك دانست، البته اپراي ايتاليا نيز راه را براي استقلال ملوديك باز كرد و از طرف ديگر گرايش به سادگي و استفاده از موسيقي فولكلوريك در اين راه موثر بود. اهميت دو صداي طرفين و هم چنين رهبري و استقلال كنترپوانتيك خط باس در موسيقي باروك به تدريج از بين رفت و خط باس صرفاً حامي ملودي شد. پيروي و فرمانبرداري خط باس و هارموني (به عنوان اكمپانيمان) از ملودي، به وسيله يكي از تدابير مهم و رايج موسيقي كلاويه‌اي دوره كلاسيك به نام آلبرتي باس مشخص مي‌شود. آلبرتي باس توسط آهنگساز ايتاليايي به نام دومينيكو آلبرتي به وجود آمد و آن عبارت است از آكوردهاي شكسته شده‌اي كه به طور مداوم در زير ملودي به صورت آكمپانيمان تكرار مي‌شود. آلبرتي باس تدبير بسيار مفيدي براي آكمپانيمان بود كه نه فقط به وسيله هايدن، موتسارت و بتهون مورد استفاده قرار گرفت، بلكه تا قرن نوزدهم نيز تداوم يافت.

قابليت تغيير يافتن تم‌ها، يكي از مهم‌ترين خصوصيات مشخص كننده موسيقي دوره كلاسيك است كه بر خلاف آن در آثار دوره باروك موتيف و تم هيچ گونه تغييري در فرم يا محتوي خود پيدا نمي‌كرد. به عبارت ديگر، موتيف و يا تمي كه از موتيف‌هاي مختلف تشكيل شده‌است، بايد به طريقي ساخته شود كه قابليت تغييرات زيادي داشته باشد و در عين حال كه تغيير مي‌يابد، قابل تشخيص نيز باشد. اين تدبير همان تكنيك بسط و گسترش تمي يا موتيفي است كه در آن از تمام امكانات بالقوه تم استفاده مي‌شود. البته هنگاميكه موتيف‌ها در تناليته‌هاي مختلف نيز انتقال مي‌يابند تغييرات زيادي پيدا نمي‌كنند، زيرا بايد شخصيت اصلي آنها در كلي حفظ شود. مثلاً موتيف اصلي مومان اول سمفوني پنجم بتهون در همه مومان‌ها علي رغم تغييراتي كه مي‌يابد هنوز قابل تشخيص است. اين تكنيك اكثراً در مومان‌هاي اول (در فرم سونات) و مومان‌هاي آخر (در فرم روندو - سونات) آثار سازي دوره كلاسيك به كار برده مي‌شد.

فرم‌هاي مرسوم دوره كلاسيك

در ابتداي دوره كلاسيك به ندرت فرم و يا مقوله موسيقايي جديد به وجود آمد. برخي از فرم‌هاي قديمي از بين رفتند كه از همه سريع تر اوورتورهاي اركستري فرانسوي، سويت و سونات مجلسي براي سازهاي مختلف بود. رقص‌هاي آلماند، كورانت، ساراباند، ژيگ چه در اجتماع و چه روي صحنه از مد افتادند ولي گاوت، پولونز و مينوئت با كمي تغييرات مرسوم بودند. قسمت تريو به مينوئت اضافه شد و خود مينوئت نيز در اواخر دوره كلاسيك به فرم اٍسكٍرتزو تغيير پيدا كرد.

در ميان انواع مختلف موسيقي سازي، وارياسيون براي پيانو نمونه محبوبي در سرتاسر دوره كلاسيك شد كه اين فرم ابتدا به عنوان موسيقي سرگرمي در دربار و محافل بورژوا و بعداً به عنوان قطعه استادانه و چيره‌دستانه در كنسرت‌ها اجرا مي‌شد. اكثر استادان موسيقي كلاسيك از اين فرم استفاده كرده‌اند و اغلب مهارت و قدرت خود را به صورت بداهه نوازي در قطعات وارياسيون براي ساز پيانو نشان داده‌اند. فرم وارياسيون به عنوان يك موومان مستقل نيز در سمفوني و سونات به كار گرفته شد.

فرم تريوسونات هم چنان در اوايل دوره كلاسيك با جزئي تغييرات در مومان‌ها (به صورت تند، آهسته، تند) و هارموني باقي ماند و در كل سبك كلاسيكي به خود گرفت. حدود سال‌هاي ۱۷۷۰ تا ۱۷۸۰ بود كه نوع سونات براي پيانو و يك ساز و يا سونات پيانو جانشين نوع قديمي تريوسونات گرديد.

فرم كنسرتو گروسو باروك نيز در اوايل دوره كلاسيك مورد استفاده بسياري از آهنگسازان قرار گرفت و اين فرم باني سينفونيا كنچرتانته دوره كلاسيك به شمار مي‌آيد كه بعدها به صورت سمفوني درآمد. مثلاً سمفوني‌هاي صبح، بعدازظهر و سمفوني شماره ۸ هايدن چيزي غير از كنسرتو گروسو نيست. فرم كنسرتوسلو بدون هيچ وقفه‌اي در دوره كلاسيك ادامه يافت و در مكتب موسيقي وين خصوصاً با كنسرتو پيانوهاي موتسارت توسعه بيشتري يافت. اما با كنسرتو پيانوهاي بتهون بود كه اين فرم در دوره كلاسيك به حد كمال و تكامل هنري خود رسيد و نمونه‌اي براي آهنگسازان دوره رمانتيك شد.

كوارتت زهي در اواخر دوره باروك و يا حتي اوايل دوره كلاسيك در مفهوم امروزي خود وجود نداشت. فرم كوارتت زهي از سينفونياهاي ايتاليايي (براي سازهاي زهي) يا ديورتيمنتوهاي مكتب ونيز سرچشمه گرفته‌است كه در ابتدا گاهي سه يا پنج موومان داشت. حتي كوارتت‌هاي اپوس ۱ و ۲ اثر هايدن كه هنوز آنها را كاساتسيون يا ديورتيمنتو مي‌ناميدند، داراي دو مينوئت بود. اما با شروع كوارتت‌هاي اپوس ۳، فرم اصلي چهار مووماني ظاهر شد و تقريباً به عنوان يك قاعده كلي تا به امروز بدون تغيير باقي ماند. فرم سونات (فرمي كه اساس مومان‌هاي اول سمفوني‌ها و كوارتت‌هاي زهي و سونات‌هاي پيانو را تشكيل مي‌داد) به تدريج و خيلي آهسته در اوايل باروك به وجود آمد و در كل داراي سه قسمت كاملاً مشخص شد. در قسمت اول تم اصلي در تناليه تونيك و تم فرعي در تناليته نمايان (درجه پنجم) يا در گام مينور در درجه مديانت (درجه پنجم) يا در گام مينور در درجه مديانت (درجه سوم) معرفي مي‌شود و در اصطلاح اين قسمت را اكسپوزيسيون مي‌نامند. در قسمت وسط كه آن را دولُپمان (گسترش) مي‌گويند، تم‌ها بسط و گسترش مي‌يابند و به تناليته‌هاي ديگر مدولاسيون مي‌كنند. در قسمت آخر (ريكاپيتولاسيون) هر دو تم در تناليته اصلي برگشت مي‌كنند و بالاخره با يك كودا كوتاه موومان اول به پايان مي‌رسد.

پدر تكنيك بسط و گسترش موتيفي و دولپمان را بدون شك بايد جوزف هايدن دانست. موتسارت تا قبل از آشنايي خود با هايدن دولپمان را در مفهوم كامل خود به كار نگرفته بود ولي بتهوون بود كه شكل اصلي دولپمان را تكامل بخشيد و اين شكل به طور ثابت تا مدت‌ها باقي ماند. اكثر مومان‌هاي اول سمفوني‌ها، كوارتت‌ها و سونات‌هاي دوره كلاسيك و رمانتيك در همين فرم سونات تصنيف شده‌اند كه در كل اساس موسيقي سازي شد.

اركستر و سازها

يكي از مشخصات اركستر دوره باروك تنوع زياد سازها در يك خانواده و در اندازه و كوك‌هاي مختلف بود. هنگامي كه اركستر مونته وردي يا باخ را مورد ملاحظه قرار دهيم به تعدادي از سازها بر مي‌خوريم كه امروزه مورد استفاده اركستري ندارند سازهايي مانند ويولون پيكولو، ويولادامور، ويول، كرنت، عود و ركوردر. سازهاي ديگر در اركستر كلاسيك باقي ماندند ولي از نظر ساختماني و عملكرد تغييراتي پيدا كردند كه از آن جمله ترومپت را مي‌توان نام برد.

موسيقي رنسانس

۸۰ بازديد

موسيقي رنسانس


آپلود عكس

موسيقي رنسانس (به انگليسي: Renaissance Music) به موسيقي هنري اروپايي، بين سال‌هاي ۱۴۵۰ تا ۱۶۰۰ ميلادي (برخي مورخان آغاز رنسانس را از ۱۴۰۰ قرار داده‌اند) گفته مي‌شود. دوره رنسانس را عصر نوزايي يا تجديد حيات خلاقيت انسان نيز ناميده‌اند. در اين دوره موسيقي نيز، مانند ديگر هنرها، پيشرفت چشمگيري داشته است. با اختراع چاپ، موسيقي رواج بيشتري يافته و بر شمار آهنگسازان و اجراكنندگان افزوده شده بود. در دوره رنسانس همساز با آرمان انسان جهاني از هر تحصيل كرده‌اي انتظار مي‌رفت كه تعليم موسيقي ديده باشد. چنانكه كاستيليونه در كتاب درباريان مي‌نويسد: «درباريي كه موسيقي نداند خوشايند من نيست.» كليسا همچنان حامي مهم موسيقي بود و در اين زمان، بر شمار همسرايان كليسا افزوده شد. با اين وجود موسيقي كم‌كم به دربارها انتقال يافت. اشراف و شاهزادگان بر سر تصاحب بهترين آهنگسازان با يكديگر به رقابت مي‌پرداختند و هنگام سفر از قلعه‌اي به قلعهٔ ديگر، موسيقيدانان خود را نيز به همراه مي‌بردند. شمار موسيقيدانان درباري از ده تا شصت تن در نوسان بود. موسيقيدانان شهر در اجتماع‌ها، مراسم ازدواج و آيين‌هاي مذهبي به اجراي موسيقي مي‌پرداختند. به طور كلي، موسيقيدانان در اين دوره از شأني والاتر و درآمدي بيش از گذشته برخوردار بودند. ايتاليا به مركز مهم موسيقي در سده شانزدهم بدل شده بود و آلمان، انگلستان و اسپانيا حيات موسيقايي پويايي داشتند. از موسيقيدانان معروف اين دوره مي‌توان به ژوسكن د پره، جوواني پيرلوئيجي دا پالسترينا، تامس ويلكز و تامس مورلي اشاره كرد.
در دوره رنسانس موسيقي سازي از اهميت بيشتري برخوردار بوده است. آهنگسازان رنسانس، موسيقي را براي تعالي بخشيدن به معنا و تأثير متن به نگارش درمي‌آوردند. جوزپه زارلينو، نظريه‌پرداز موسيقي سده شانزدهم، مي‌نويسد: «هنگامي كه كلام بيانگر سوگ، درد، دلشكستگي، حسرت و چيزهايي از اين گونه است، بگذار هارموني آكنده از اندوه باشد.» در حاليكه آهنگسازان قرون وسطا، نسبت به تجسم هيجان كلام در موسيقي كم و بيش بي تفاوت بودند. اصطلاح نقاشي كلام كه اغلب توسط آهنگسازان رنسانس به كار مي‌رفته است، به معناي بيان موسيقايي تصويرهاي ويژه شاعرانه است. براي مثال، گاه ممكن است واژه‌هاي هبوط از آسمان، با يك خط ملوديك پايين رونده همراه شود و واژهٔ دويدن با زنجيره‌اي از نت‌هاي تند و چابك به گوش برسد. با اين حال، علي‌رغم تأكيدي كه بر پيروي موسيقي از حس تصويري متن وجود داشته، موسيقي رنسانس شايد خوددار و آرام به نظر برسد. با آن كه در موسيقي رنسانس، احساسات از گسترهٔ پهناوري برخوردار است، اما اين احساسات اغلب به شيوه‌اي متعادل، متوازن و بدون تضادهاي شديد ديناميك، رنگ‌آميزي و ريتم بيان شده است.

به طور عمده، بافت موسيقي رنسانس پلي فونيك است. يك نمونه كرال از موسيقي اين دوره، داراي چهار، پنج يا شش خط آوازي است. تقليد ميان خطوط آوازي رايج است. در موسيقي سبك، مانند موسيقي رقص، بافت هوموفونيك نيز، با توالي آكوردها، به كار رفته است. كيفيت صوتي موسيقي رنسانس در مقايسه با موسيقي قرون وسطايي پرتر و غني‌تر است. به كارگيري محدودهٔ صوتي باس براي نخستين بار در اين دوره، وسعت صوتي را به بيش از چهار اكتاو گسترش داد. اين تأكيد نو بر خط ملودي باس، هارموني غني تري را پديد آورد. پيشتر، در قرون وسطا، آهنگسازان توجه چنداني به تاثير هارمونيك كلي نداشتند. اما در اين دوره، آهنگسازان با در نظر داشتن خط‌هاي ملوديك جداگانه، به آكوردها نيز مي‌انديشيدند. از نظر صوتي موسيقي رنسانس كيفيتي ملايم و آرام دارد، زيرا آكوردهاي كنسونانت و پايدار، مطلوب و مورد پسند شمرده مي‌شدند؛ تريادها اغلب شنيده مي‌شوند اما آكوردهاي ديسونانس چندان اهميتي ندارند. موسيقي كرال دورهٔ رنسانس نيازي به همراهي ساز نداشت. به همين دليل، اغلب از اين دوره به عنوان عصر زرين موسيقي كرالِ آ كاپلا (بي همراهي ساز) نام برده شده است. با اين همه، سازها اغلب با خط‌هاي آوازي همراه مي‌شدند. سازها، گاه با مضاعف كردن خط‌هاي آوازي سبب تقويت آنها مي‌شدند، يا خط آوازخواني غايب را مي‌نواختند. در موسيقي كرال دورهٔ رنسانس، خط‌هاي اجرايي كه تنها و فقط ويژهٔ اجراي سازها ساخته شده باشند كمياب است.

در موسيقي رنسانس، به دليل استقلال ريتميكِ فراوانِ هر خط ملوديك، ريتم اغلب جرياني هموار و آرام دارد و نه ضرباهنگي واضح و مشخص. هنگامي كه يك آوازخوان در آغاز خط ملوديك خود است، آوازخوانانِ ديگر شايد از نيمهٔ خط ملوديك خود نيز گذشته باشند؛ بنابراين هر آوازخوان مي‌بايد ريتم جداگانه‌اي را نگه دارد كه سبب مي‌شود اجراي آواز در موسيقي رنسانس همزمان لذت انگيز و چالش برانگيز باشد. اما خواندن الگوهاي زير و بم در اين ملودي‌ها آسان است. ملودي، اغلب همسو با گام (بالارونده يا پايين‌رونده) و با پرش‌هايي اندك حركت مي‌كند.
موتت و مس از اصلي ترين فرم‌هاي موسيقي مذهبي رنسانس هستند. هر دو، سبك مشابهي دارند، اما مس اثري طولاني‌تر است. موتت و مسِ دورهٔ رنسانس، اثرهايي پلي فونيك و كرال هستند. موتت مبتني بر يك متن مقدس لاتين كه با متن‌هاي مورد استفاده در مس معمول تفاوت دارد و مسِ اين دوره از پنج بخش كايريه، گلوريا، كرِدو، سانكتوس و آگنوس دِيي تشكيل مي‌شود. از معروف ترين موسيقيدانان مذهبي رنسانس مي‌توان به ژوسكن د پره و پالسترينا اشاره كرد. موتت آوه ماريا... ويرگو سِرِنا (سلام بر مريم... دوشيزهٔ باوقار) از ژوسكن د پره و مس پاپ مارسلوس اثر پالسترينا از آثار مذهبي معروف اين دوره به شمار مي‌روند.

در دوره رنسانس، موسيقي آوازيِ غير مذهبي به شدت محبوب شد. توسعهٔ چاپ آثار موسيقي از عوامل ياري رسانندهٔ گسترش موسيقي بود. به اين ترتيب هزاران مجموعهٔ منتخبِ آوازي در دسترس دوستداران آن قرار گرفت. موسيقي، سرگرمي مهم زمان فراغت بود و از هر تحصيل كرده‌اي انتظار مي‌رفت كه بتواند سازي بنوازد و خط موسيقي بخواند. چنانكه تامس مورلي، آهنگساز عصر اليزابت، دربارهٔ ناتواني خود از مشاركت در اجراي موسيقيِ پس از شام، مي‌نويسد: «پس از صرف شام، كتابچه‌هاي موسيقي (مطابق رسم معمول) بر ميزها قرار داده شد. بانوي خانه، يك خط آوازي را به من داد و مشتاقانه خواست آن را بخوانم. اما پس از عذر و بهانه‌هاي بسيار، هنگامي كه با اكراه اعتراف كردم كه نمي‌توانم، همه شگفت زده شدند. آري، برخي با يكديگر نجوا مي‌كردند و مي‌پرسيدند چگونه بار آمده‌ام.»

موسيقي غير مذهبي دورهٔ رنسانس، براي گروه‌هايي از تكخوان‌ها و يا براي تكخوان با همراهي يك يا چند ساز به نگارش درآمده و نقاشي كلام (تصويرگري موسيقايي متن) در آن معمول بود. تقليد از صداهاي طبيعي، مانند صداي پرندگان و هياهوي خيابان براي آهنگسازان لذت بخش بود. در قطعهٔ مشهور جنگ، اثر كلمان ژانكن (حدود ۱۵۶۰ – ۱۴۸۵)، آهنگساز به گونه‌اي درخشان و زنده به تقليد صداهاي ميدان نبرد، ضربه‌هاي طبل و غريو شيپورها پرداخته است. موسيقي غير مذهبي، بيش از موسيقي مذهبي داراي دگرگوني‌هاي سريع حالت بود. مورلي به يك آهنگساز چنين توصيه كرده است: «شما مي‌بايد در موسيقي مانند باد مواج باشيد، گاه جسور و سركش، گاه آرام و سر به زير، گاه با وقار و سنگين؛.. و هرچه تنوع بيشتري را بنمايانيد، محبوب تر خواهيد بود.»

مادريگال گونه‌اي مهم از موسيقي آوازي غير مذهبي دورهٔ رنسانس است كه براي چندين تكخوان و مبتني بر يك شعر كوتاه كه اغلب مضمون عاشقانه دارد نوشته مي‌شود. مادريگال، مانند موتت، بافت‌هاي هوموفونيك و پلي فونيك را با هم مي‌آميزد، اما نقاشي كلام و هارموني‌هاي نامتعارف بيشتر در آن به كار گرفته مي‌شود. آغاز پيدايش مادريگال به حدود ۱۵۲۰ ميلادي در ايتاليا باز مي‌گردد. لوكا مارنتسيو (۱۵۹۹ - ۱۵۵۳) و كارلو جزوالدو از مادريگال نويسان معروف در ايتاليا بودند. با چاپ يك جلد از مادريگال‌هاي ترجمه شدهٔ ايتاليايي در لندن در ۱۵۸۸ جوششي ناگهاني در نگارش مادريگال توسط آهنگسازان انگليسي ايجاد شد و تا حدود سي سال، ساخت مادريگال انگليسي و ديگر آثار غير مذهبي آوازي به طور پيوسته و بي وقفه ادامه يافت. عصر اليزابت (۱۶۰۳ - ۱۵۳۳) و ويليام شكسپير (۱۶۱۶ - ۱۵۶۴) نه تنها عصر زرين ادبيات انگليسي، بلكه عصر درخشان موسيقي در انگلستان نيز به شمار آمده است. جنبش هنري در هر دو زمينه، از ايتاليا آغاز شده بود. هرچند مادريگال انگليسي نسبت به مادريگال ايتاليايي سبكبال‌تر و شوخ تر است و ملودي و هارموني آن ساده‌تر است. از مادريگال‌هاي معروف دوره رنسانس، آنگاه كه وستا پايين مي‌آمد، اثر تامس ويلكز، يكي از بهترين آفرينندگان مادريگال انگليسي است.

گونه‌اي ديگر از موسيقي آوازي غير مذهبي دورهٔ رنسانس باله (يا فا-لا) است كه آوازي همراه با رقص براي چندين تكخوان بوده است. باله ساده‌تر از مادريگال است و بر خلاف بسياري از نمونه‌هاي موسيقي رنسانس، بافت آن بيشتر هوموفونيك بود. ملودي اصلي آن را زيرترين خط آوازي اجرا مي‌كرد. هر بند از شعر آواز، موسيقي يكساني داشت و هجاهاي فا-لا (تلفظ هجاها و نه نت‌هاي فا و لا) به عنوان برگردان شعر به كار مي‌رفت. بالهٔ رنسانس نيز مانند مادريگال از ايتاليا سرچشمه گرفت و از حدود ۱۵۹۵ تا ۱۶۲۰ در انگلستان شكوفايي و رواج فراوان داشت. بالهٔ اكنون ماه گل چيدن است اثر تامس مورلي (۱۶۰۳ – ۱۵۵۷) -آهنگساز انگليسي كه بيشتر به سبب مادريگال‌هايش شهرت دارد- يكي از باله‌هايي است كه اجراي آن بيشتر رايج و معمول بوده است.

هرچند در دوره رنسانس موسيقيِ سازي هنوز شأن واهميت موسيقي آوازي را نداشت، اما كم‌كم بر اهميت آن افزوده مي‌شد. نوازندگان، بنا به رسم معمول، به نواختن موسيقي متناسب با آواز يا به همراهي آوازخوانان مي‌پرداختند. موسيقي سازي حتي تا دهه‌هاي نخست سدهٔ شانزدهم به ميزان زيادي از موسيقي آوازي گرفته مي‌شد. گروه‌هاي سازي، به قطعه‌هاي پلي فونيك آوازيي را مي‌نواختند كه اغلب در چاپ آنها چنين اشاره‌اي آمده بود: براي خواندن يا نواختن با ساز. كلاوسن،ارگ و لوت سازهايي بودند كه توسط تكنوازان براي اجراي تنظيم‌هاي سادهٔ سازي از آثار آوازي به كار برده مي‌شدند. به هر حال، در سده شانزدهم، موسيقي سازي هر چه بيشتر از قيد الگوهاي آوازي رها شد و آثاري كه ويژهٔ ساز به نگارش درآمده باشند بيشتر شد. آهنگسازان، در نگارش موسيقي براي ارگ يا لوت، بهره‌گيري از توانايي‌هاي ويژهٔ اين سازها را آغاز كردند و فرم‌هاي خالصِ سازي، مانند تم و وارياسيون، را گسترش دادند. اين‌گونه آثار سازي بيشتر براي رقص كه تفريح محبوب دورهٔ رسانس بود، به نگارش درمي‌آمدند. موسيقي رقص توسط گروه نوازندگان يا تكنوازاني مانند كلاوسن يا لوت اجرا مي‌شد. از موسيقي رقص، گنجينه‌اي غني كه در سدهٔ شانزدهم به چاپ رسيده بر جا مانده است. موسيقيدانان رنسانس ميان سازهاي قوي و نافذ كه مناسب فضاي باز بودند، مانند انواع ترومپت و شاوم (سازي دو زبانه و نيايِ اُبوا) و سازهاي ملايم و خانگي، مانند انواع لوت و ركوردر (نوعي فلوت قديمي)، تمايز قائل بودند. در دورهٔ رنسانس، صداي سازها نسبت به آنچه امروزه از آنها مي‌شنويم، هموارتر و كمتر درخشان بوده است. ركوردرها و ويول‌ها (سازهاي زهي-آرشه‌اي) از مهمترين سازهاي دورهٔ رنسانس بودند. آهنگسازان رنسانس در قطعات خود سازها را مشخص نمي‌كردند. ممكن بود يك اثر با ركوردرها، ويول‌ها يا بسته به سازهاي در دسترس با چندين ساز مختلف اجرا شود. در دورهٔ رنسانس، اركستر تثبيت شده به معناي امروزي وجود نداشت. از بزرگترين موسيقيدانان غير مذهبي رنسانس مي‌توان تامس ويلكز، تامس مورلي و آندرا گابريلي را نام برد.

باروك

۱۲۰ بازديد

باروك


آپلود عكس
دورهٔ باروك در موسيقي هنري اروپايي از حدود ۱۶۰۰ تا ۱۷۵۰ در نظر گرفته مي‌شود. باروك كلمه‌اي ايتاليايي و به معني زمخت و ناهنجار است و از كلمه باركو در ايتاليايي به معني مرواريد صيقل نيافته گرفته شده است. موسيقي اين دوره اغلب بافت پلي‌فونيك دارد. مطرح‌ترين چهره‌هاي اين دوره از موسيقي كلاسيك باخ، ويوالدي، هندل و آلبينوني هستند.

اين دوره از نظر زماني بين دورهٔ رنسانس و دورهٔ كلاسيك قرار دارد. اين دوره را در موسيقي، به سه دورهٔ آغازين (۱۶۰۰-۱۶۴۰)، مياني (۱۶۴۰-۱۶۸۰) و پاياني (۱۶۸۰-۱۷۵۰) تقسيم مي‌كنند. بااين‌كه امروزه آثار دورهٔ پاياني باروك معروف‌ترين آثار اين سبك هستند، اما دورهٔ آغازين، با موسيقي‌داناني چون مونته‌وردي يكي از انقلابي‌ترين دوره‌هاي تاريخ موسيقي است.

در دورهٔ آغازين، موسيقي بر اساس متن‌هايي بسيار پرشور و احساس نگاشته مي‌شد و تعجبي نيست كه موسيقي‌دانان ايتاليايي آن زمان، اپرا را به وجود آوردند. در دورهٔ آغازين، آهنگ‌سازان بافت هوموفونيك را بر بافت پلي‌فونيك رنسانس ترجيح دادند؛ هر چند در دورهٔ پاياني، بار ديگر موسيقي‌دانان به پلي‌فوني بازگشتند. آهنگ‌سازان دورهٔ آغازين، ديسونانس‌ها را با آزادي بيش‌تري به كار گرفتند. بر تضادهاي صوتي نيز تأكيد مي‌شد؛ حال آن‌كه در رنسانس، سازها -اگر به كار گرفته مي‌شدند- ملودي آوازخوان را مضاعف مي‌كردند (مشابه آن‌چه در اغلب موارد در موسيقي سنتي ايراني شنيده مي‌شود)، اما در دورهٔ آغازين باروك صداهاي آوازي با خط‌هايي ملوديك كه ويژهٔ ساز به نگارش درآمده بود، همراهي مي‌شد.

در دورهٔ مياني باروك، سبك موسيقايي نويي كه از ايتاليا نشأت گرفته بود، در تمام كشورهاي اروپايي گسترش يافت. مدهاي قرون وسطايي يا كليسايي، اندك اندك جاي خود را به گام‌هاي ماژور و مينور سپردند. ديگر ويژگي برجستهٔ باروك مياني، اهميت بي‌سابقهٔ موسيقي سازي بود كه در اين ميان، سازهاي خانوادهٔ ويولن محبوب‌ترين سازها بودند.

در دورهٔ پاياني، بسياري از جنبه‌هاي هارموني پديد آمد. در اين دوره، موسيقي سازي اهميتي هم‌پايهٔ موسيقي سازي يافت. در اين دوره، بار ديگر موسيقي پلي‌فونيك اوج گرفت و آهنگ‌سازي مانند يوهان سباستيان باخ، به اوج استادي در اين امر رسيدند.

يگانگي حالت

يك قطعهٔ باروك، اغلب فقط بيان‌گر يك حالت است - قطعه‌اي كه شاد آغاز مي‌شود، تا پايان شاد مي‌ماند. آهنگ‌سازان براي تجسم نمودهاي احساس، زبان‌اي موسيقايي پديد آوردند؛ در اين زبان ريتم‌ها يا الگوهاي ملوديك ويژه‌اي به حالت‌هايي معين اشاره داشتند. اين زبان موسيقايي مشترك، بيش‌تر آثار موسيقي دورهٔ پاياني باروك را از تشابه و خويشاوندي برخورد مي‌كند. البته اين اصل، استثناي مهم‌اي دارد و آن آثار آوازي باروك هستند.

ريتم

يگانگي حالت در موسيقي باروك، بيش از هر چيز با پيوستگي و يك‌نواختي ريتم انتقال داده مي‌شود. الگوهاي ريتميكي كه در آغاز يك قطعه شنيده شده‌اند، در طي آن تكرار مي‌شوند. اين پيوستگي و يك‌نواختي ريتم، فراهم آورندهٔ نيروي پيش‌برنده‌اي است كه موسيقي را مطيع خود مي‌كند: حركت پيش‌رونده، به ندرت دچار وقفه مي‌شود. در موسيقي باروك، تأكيد بر ضرب بسيار بيش از اغلب آثار موسيقي رنسانس است.

ملودي

ملودي باروك نيز حسي از پيوستگي و يك‌نواختي پديد مي‌آورد. ملودي آغازين يك قطعه بارها و بارها در آن شنيده مي‌شود و حتي هنگام‌اي كه به شكلي دگرگون‌شده نمود مي‌يابد نيز سرشت آن كم و بيش ثابت مي‌ماند. در موسيقي باروك، ملودي بي‌وقفه گسترش يافته، آشكار شده و جنبه‌هاي متفاوت آن گشوده مي‌شود. اين حركت جهت‌دار، اغلب از يك سكانس ملوديك سرچشمه مي‌گيرد، كه تكرار پياپي يك ايده موسيقايي در سطح‌هاي صوتي زيرتر يا بم‌تر است. بسياري از ملودي‌هاي باروك كيفيت‌اي پُرريزه‌كاري و تزييني دارند، و سرايش يا به ياد سپردن آن‌ها آسان نيست. ملودي باروك بيش از آن كه حس‌اي متوازن و متقارن القا كند، حس‌اي از گسترش و پويايي ريتميك پديد مي‌آورد. يك عبارت كوتاه، اغلب با عبارت‌اي طولاني كه جريان‌اي بي‌وقفه از نت‌هاي سريع و چالاك دارد دنبال مي‌شود.

ديناميك پله‌اي

موسيقي باروك، هم‌گام با پيوسته‌گي ريتم و ملودي از پيوسته‌گي ديناميك نيز برخوردار است. به بيان ديگر، حجم صوتي براي مدت‌اي ثابت نگه داشته مي‌شود. تغيير ديناميك، ناگهاني و چنان است كه گويي ديناميك از سطحي به سطح ديگر منتقل شده باشد. اين تغيير و تبديل ميان قوي و ضعيف، ديناميك پله‌اي ناميده شده است. دگرگوني تدريجي ديناميك كه با كرشندو و دي‌كرشندو پديد مي‌آيد از ويژه‌گيهاي شاخص موسيقي باروك نيست. با اين همه بي‌ترديد اجراكننده‌گان اين موسيقي براي دست‌يابي به مقصودهاي بياني، دگروني‌هاي ظريف و ماهرانه‌اي را در ديناميك پديد مي‌آورده‌اند. سازهاي شستي‌دار مهم در دورهٔ باروك، ارگ و كلاوسن (هارپسيكورد) بودند كه هردو با ديناميك يك‌نواخت موسيقي آن دوره هم‌خواني داشتند. نوازندهٔ ارگ و كلاوسن نمي‌توانست مانند پيانيست امروزي با تغيير فشار انگشت بر شستي‌ها، كرشندو و دي‌كرشندو پديد آورد. كلاويكورد، سومين ساز شستي‌دار مهم اين دوره، گرچه مي‌توانست تغييرهاي تدريجي در ديناميك پديد آورد، اما اين تغييرها در محدوده‌اي كوچك –در حدود ppp تا mp- ممكن بود.

بافت

موسيقي دورهٔ پاياني باروك اغلب بافت پلي‌فونيك دارد: در اين موسيقي، دو يا چند خط ملوديك براي جلب توجه شنونده به رقابت مي‌پردازند. در اين ميان خط‌هاي ملوديك سوپرانو و باس به طور معمول مهم‌ترين خط‌ها هستند. تقليد ميان خط‌هاي گوناگون ملوديك، يا لايه‌هاي صوتي سازندهٔ اين بافت، بسيار متداول است. اغلب ملودي‌اي كه در يك خط شنيده شده، در خط‌هاي ديگر نيز ظاهر مي‌شود. با اين همه، تمام آثار موسيقي دورهٔ پاياني باروك پلي‌فونيك نيستند. بافت يك قطعه به ويژه در موسيقي آوازي كه دگرگوني‌هاي حالت كلام، تضاد موسيقايي را ايجاب مي‌كند، ممكن است دچار تغيير شود. نكتهٔ ديگر اين كه آهنگ‌سازان باروك در شيوهٔ پرداختن به بافت موسيقايي با يك‌ديگر متفاوت بوده‌اند. براي نمونه، باخ تمايل به استفادهٔ مداول از بافت پلي‌فونيك داشت، حال آن كه هندل تضاد ميان بخش‌هاي پلي‌فونيك و هوموفونيك را بسيار بيش‌تر به كار مي‌گرفت.

آكوردها و باسو كنتينوئو

آكوردها در دورهٔ باروك اهميت‌اي فزاينده يافتند. پيش از آن، زيبايي خط‌هاي ملوديك بيش از آكوردها، كه هنگام اجراي هم‌زمان اين خط‌هاي ملوديك پديد مي‌آمدند، مورد توجه بود. به تعبيري، آكوردها فقط در حكم محصول جانبي حركت خط‌هاي ملوديك بودند. اما در دورهٔ باروك، آكوردها به گونه‌اي مستقل نيز معنا يافتند. از اين زمان، آهنگ‌سازان هنگام نگارش خط ملوديك، به آكوردهايي كه با آن هماهنگ باشند نيز انديشيدند. در واقع، آن‌ها گاه ملودي را براي تناسب با توالي‌هاي آكوردي ويژه‌اي به نگارش در مي‌آوردند. چنين توجه‌اي به آكوردها سبب شد خط ملوديك باس، كه مبناي هارموني بود، اهميت‌اي تازه بيابد. به اين ترتيب، تمام بافت موسيقايي بر خط ملوديك باس متكي شد. تأكيد نو بر آكوردها و خط باس به پيدايش برجسته‌ترين ويژگي موسيقي باروك انجاميد و آن نوعي همراهي است كه باسو كنتينوئو يا باس شماره‌گذاري شده ناميده مي‌شود. اين بخش همراهي‌كننده، از يك خط ملوديك باس كه عددها (يا نشانه‌هايي) در زير هر نت آن نوشته شده بود تشكيل مي‌يافت، و آن عددها تعيين‌كنندهٔ آكوردي بودند كه مي‌بايست بر مبناي آن نت ساخته و نواخته شود. كنتينوئو- اختصار باسوكنتينوئو- به طور معمول دست‌كم با دو ساز نواخته مي‌شد: يك ساز شستي‌دار مانند ارگ يا كلاوسن به همراهي يك ساز ملوديك بم، مانند ويولن‌سل يا باسون. نوازندهٔ ارگ يا كلاوسن، خط ملوديك باس را كه به وسيلهٔ ويولن‌سل يا باسون نيز اجرا مي‌شد با دست چپ مي‌نواخت. اين نوازنده با دست راست، به پيروي از آن‌چه عددهاي نوشته‌شده به آن اشاره داشتند، آكوردها يا حتا خطي ملوديك را بداهه‌نوازي مي‌كرد. اين عددها، فقط مشخص‌كنندهٔ يك آكورد مبنا بودند و شيوهٔ دقيق نواختن را مشخص نمي‌كردند. به اين ترتيب، نوازنده در اجرا از آزادي بسيار برخوردار بود.

موسيقي رومانتيك

۱۱۰ بازديد
موسيقي رومانتيك

آپلود عكس

موسيقي دوره رمانتيك به موسيقي دوره‌اي از موسيقي كلاسيك غربي گفته مي‌شود كه از اواخر قرن هجدهم ميلادي آغاز گشت. اين موسيقي با نهضت رمانتيك مربوط است. اين سبك از نظر زماني پس از دوره كلاسيك و تا حدي در تقابل با آن ظاهر شد.

هنرمندان رمانتيك بيشتر به احساسات و عوامل شخصي و دروني خود توجه داشتند. آنها دنياي خيال و رويا، افسانه‌هاي كهن، سرزمين‌هاي دوردست و ناآشنا و هم چنين عواملي را كه از زندگي عادي و روزمره فاصله داشت هدف اصلي آثارشان قرار مي‌دادند، بر خلاف آثار كلاسيك‌ها كه در آن عقل، منطق و استدلال بر احساسات و عواطف غلبه دارد، آثار هنرمندان رمانتيك سرشار از احساسات و عواطف انساني است.

صفت رمانتيك از واژه «رمانس» (romance) گرفته شده كه معني اصلي ادبي آن مشتق از داستان‌ها يا قهرمانان اشعار و وقايع قرون وسطي است كه به زبان رمانس نوشته مي‌شده است. اشعار قرون وسطي كه درباره پادشاه آرتور بودند به رمانس‌هاي آرتوري شهرت داشتند. از آن زمان به بعد و حدود اواسط قرن هفدهم كه كلمه رمانتيك مورد استفاده قرار گرفت اشارات ضمني به چيزهاي خيلي دور، افسانه‌اي، موهوم و خيالي، عجيب و تصوري متضاد با جهان حقيقي را در برداشت. 

نام هر دوره‌اي از تاريخ موسيقي غربي معمولا داراي دو مفهوم است: اول مشخص كردن سبكي از موسيقي، دوم تعيين كردن دوره‌‌اي كه در آن اين سبك جريان دارد. براي مثال صفت كلاسيك در مفهوم رايج آن به سبك آثار هايدن، موتسارت، بتهوون و هم چنين به دوره زماني كه اين سبك‌ها در آن جريان داشته‌اند، يعني سال‌هاي ۱۷۷۰ تا ۱۸۳۰ گفته مي‌شود.

واژه‌هاي كلاسيك و رمانتيك كه بيان كننده سبك دوره‌هايي از تاريخ موسيقي هستند، به دو دليل اشكالاتي در بر دارند. اول اين كه هر دو كلمه در ادبيات، هنر زيبا و تاريخ عمومي داراي مفاهيم وسيع تر و متعددتري نسبت به آنچه در تاريخ موسيقي مورد استفاده قرار گرفته‌است، هستند.

كلاسيك را مي‌توان چيزي تمام شده، كامل، قابل نمونه برداري و نمونه قابل قبولي كه آثار بعدي از روي آن ارزيابي شد ناميد. با اين تعريف بعضي از مصنفان قديمي موسيقي مثل پالسترينا را مي‌توان كلاسيك ناميد ولي براي قرون نوزدهم و بيستم اين موسيقي هايدن، موتسارت و بتهون است كه نمونه موسيقي كلاسيك به شمار مي‌آيد.

با وجود اينكه هر دو مكتب داراي اصول هارموني، قواعد كلي رابطه آكوردها، ريتم، فرم و مفاهيم مشتركي هستند، اما در واقع در بسياري از موارد از جمله اصول فكري و فلسفه موسيقي، متفاوت اند. موسيقي كلاسيك مكتب سلطه عقل، و موسيقي رمانتيك مكتب اصالت احساس است. موسيقي كلاسيك در جستجوي وحدت عقلاني اجزاء، و موسيقي رمانتيك در بيان شور و عشق و احساس است. اگر بپذيريم كه شگفتي، نامحدودي و بي پاياني از خصوصيات سبك رمانتيك است، بنابراين موسيقي از همه هنرهاي ديگر رمانتيك تر است، زيرا عوامل اصلي موسيقي مانند صدا و ريتم از اشياي واقعي جهان جداست. همين جدايي است كه موسيقي را از هر هنر ديگري در بيان احساسات، افكار و هيجانات دروني كه عوامل رمانتيك هستند مناسب تر مي‌سازد. تجربيات و تغييرات فردي و پيشرفت‌هايي كه در زمينه موسيقي از موتسارت تا مالر شده‌است از ديد شنونده امروزي همه در جرياني سنتي و چارچوب كلي مشترك قرار دارند. مثلاً اگر موتسارت مي‌توانست موسيقي مالر را گوش كند، ممكن بود كه از آن لذت ببرد يا اين كه خوشش نيايد ولي در هر صورت برايش پديده‌اي عجيب و غريب نمي‌بود.

در يك مفهوم كلي تمام هنرها را مي‌توان رمانتيك فرض كرد، زيرا ممكن است هنر مواد اوليه‌اش را از زندگاني حقيقي بگيرد و با تغييراتي در آن دنيايي جديد و تازه بسازد كه تا حدي از زندگي روزمره فاصله داشته باشد. از اين لحاظ هنر رمانتيك در تاكيد بيشترش بر كيفيت و شگفتي و بي رمزي با هنر كلاسيك فرق دارد. در مفهوم كلي رمانتيسم پديده‌اي مختص به يك دوران نيست، بلكه در زمان‌هاي مختلف با اشكال گوناگون در تاريخ موسيقي و ديگر هنرها ظاهر مي‌شود. مثلاً دوره آرس نوا (هنر جديد) را نسبت به آرس آنتيكوا (هنر قديم) يا هم چنين دوره باروك را نسبت به رنسانس و يا اين كه هنر موسيقي قرن نوزدهم را نسبت به دوره كلاسيك مي‌توان رمانتيك فرض كرد.

در مكتب كلاسيك بيشتر به فرم توجه مي‌شود در حالي كه مكتب رمانتيك بيشتر به مضمون و بيان احساسات و حالات دروني اهميت داده و زيبايي‌هاي فني چندان مطرح نيستند.

يكي ديگر از مشخصات رمانتيسم، دگرگون ساختن برخي از ويژگي‌هاي كلاسيك، از جمله قواعد خشك، نظم و تعادل، تماميت و كنترل است. وضوح و روشني كه از جنبه‌هاي مهم كلاسيك‌ها بود جايش را به نوعي تيرگي و ابهام عمدي و بيان سمبوليك در رمانتيك‌ها داد. شخصيت هنرمند به تدريج با محتواي هنريش در آميخت و هنرها عموماً با هم ديگر تركيب شدند. آهنگسازان رمانتيك اكثراً با ادبيات و ديگر علوم و هنرها آشنا بودند و موسيقي و شعر در يكديگر تأثير فراواني گذاشتند. 

شوپنهاور معتقد بود كه موسيقي همانا تصور و تجسم حقايق دروني جهان و بيان آني احساسات همگاني است.موسيقي سازي، يعني آن گونه موسيقي كه تنها براي سازها نوشته مي‌شود، فارغ از كلمات مي‌تواند ارتباط احساسي و عاطفي را زودتر برقرار كند و به همين دليل است كه موسيقي سازي كمال مطلوب هنر رمانتيك است. حالت انتزاعي موسيقي سازي، جدايي آن از عوامل جهان بيرون، جنبه اسرارآميز آن و هم چنين قدرت الهام غيرقابل مقايسه‌اش كه بدون ياري كلمات تأثير مستقيمي بر مغز دارد، آن را به يكي از والاترين هنرهاي قرن نوزدهم تبديل كرده‌است.

از مهم‌ترين دوگانگي‌ها و تناقضاتي كه در موسيقي رمانتيك وجود دارد رابطه بين موسيقي و كلمات است. اگر موسيقي سازي هنر كامل رمانتيك است، چرا بزرگ‌ترين مصنفان سمفوني، يعني عالي‌ترين فرم موسيقي سازي، هايدن، موتسارت و بتهوون آهنگسازان كلاسيك بودند؟ از طرف ديگر يكي از بارزترين فرم‌هاي رايج قرن نوزدهم قطعات آوازي به نام ليد است كه در آن شوبرت، شومان، برامس و هوگو ولف به همبستگي و اتحاد دروني تازه‌اي بين موسيقي و شعر دست يافتند. حتي در آثار موسيقي سازي آهنگسازان رمانتيك، روح ليريك و تعزلي ليد بيشتر از روج دراماتيك سمفوني احاطه دارد، همچنان كه در آثار سازي تعزلي ليد بيشتر از روج دراماتيك سمفوني احاطه دارد، همچنان كه در اثار سازي اواخر موتسارت، هايدن و خصوصاً بتهون اين امر آشكار است. موسيقي رمانتيك مديون تمايلات ادبي و ديگر هنرهاي غير از موسيقي است. عده زيادي از آهنگسازان پيشرو قرن نوزدهم بي‌نهايت طرفدار و دوستدار آثار شاعران و نويسندگان رمانتيك بودند و اغلب اين نويسندگان و شاعران نيز درباره موسيقي اظهار نظر مي‌كردند و در مواردي اثاري مي‌نوشتند. مثلاً ليست، برليوز، شومان و واگنر نه تنها تحصيل كرده و اديب بودند، بلكه با اديبان و فيلسوفان ديگر نيز دوستي و هم فكري داشتند. وبر، شومان و برليوز مقالات زيادي درباره موسيقي نوشتند و واگنر كه يكي از بزرگ‌ترين آهنگسازان دوره عظمت رمانتيك به شمار مي‌آيد، شاعر، مقاله نويس و فيلسوف نيز بود. بايد توجه داشت كه جريان رمانتيك قبل از موسيقي در ادبيات وجود داشت و از نويسندگاني كه تأثير فراواني بر آهنگسازان رمانتيك داشتند مي‌توان به ژان پل ريختر، هوفمان كه خود از آهنگسازان اپرا بودند، والتر اسكات و لرد بايرون اشاره كرد.

تناقضات بين موسيقي سازي به عنوان عالي‌ترين عامل بيان احساسات از يك طرف و رابطه قوي ادبيات با موسيقي در قرن نوزدهم از طرف ديگر در مفهوم حل گرديد. اصطلاح موسيقي برنامه‌اي آن چنان كه در قرن نوزدهم مورد استفاده قرار گرفت، عبارت است از يك نوع موسيقي سازي كه داراي موضوعاتي شاعرانه، توصيفي يا حتي داستاني باشد. البته نه در مفهوم فيگورهاي تصاوير صوتي آثار دوره باروك يا تقليد حركات و اصوات طبيعي در بعضي از آثار قرن هيجدهم. دومين شيوه‌اي كه رمانتيك‌ها توانستند به وسيله آن موسيقي ساز را با كلمات آشتي دهند، اهميت بخشيدن به قسمت‌هاي همراهي سازي در موسيقي آوازي است (از ليدهاي شوبرت تا اركستر سمفونيكي كه اپراهاي واگنر را همراهي مي‌كند).

تجاربي كه بتهون در خلال نوشتن آثارش به دست آورد، هر يك بناي عظيمي بود براي موسيقي رمانتيك، از جمله موسيقي برنامه‌اي قرن نوزدهم كه مشخصاً از سمفوني پاستورال او سرچشمه گرفت. آهنگسازاني كه تا اواسط قرن نوزدهم نهايت كوشش خود را در نوشتن موسيقي برنامه‌اي به كار بردند، مندلسون، شومان، برليوز و ليست بودند و در اواخر قرن مي‌توان از دبوسي و ريچارد اشتراوس نام بود. اما عملاً در اين دوره هر آهنگسازي كمابيش موسيقي برنامه‌اي نوشته‌است.

يكي ديگر از دوگانگي‌هاي رمانتيك، ارتباط بين آهنگساز و اجتماع پيرامون اوست. در قرن هيجدهم اشراف و طبقات بالاي اجتماع هنر و ادبيات را مانند ديگر مظاهر زمان تحت اختيار خود داشتند و اكثر آثار هنرمندان در محافل اين عده عرضه مي‌شد و نتيجتاً فقط به دستور و سفارش آنها اثري به وجود مي‌آمد. به اين دليل آهنگسازان قرن هجدهم مجالي براي جلب توجه عام مردم نداشتند و در نتيجه شنوندگان آثارشان فقط عده محدودي از اشراف بود

با انقلاب كبير فرانسه و از ميان رفتن قدرت حاكمه اشراف و شاهزادگان، موسيقي توانست آزادي خود را در خدمت اكثريت مردم به دست آورد. اولين كسي كه اين سد عظيم را شكست بتهوون بود. بتهون گر چه تمام عمر با اعيان و اشراف معاشرت داشت ولي او آنها را در خدمت خود قرار داد و در نهايت موسيقي را براي بيان احساسات خود نوشت. با از بين رفتن حمايت اشراف از آهنگسازان تنها راه براي عرضه آثار موسيقايي در حضور عام، بر پا كردن كنسرت با خرج خود آهنگساز بود. در نتيجه كنسرت‌هاي اجتماعي و فستيوال‌هاي موسيقي در ابتداي قرن نوزدهم هم به طور قابل ملاحظه‌اي گسترش يافت و هر شهر و قصبه‌اي داراي يك اركستر كوچك شد. اجراي برنامه‌ها توسط اين اركسترها چندان زياد نبود و آنها قدرت و عظمت اركسترهاي امروزي را نداشتند. انتشار آثار موسيقيدانان بسيار مشكل تر از انتشار يك كتاب بود و لذا مردم بيشتر با اجراي آثار مي‌توانستند با آهنگساز ارتباط برقرار كنند.  آهنگسازان اين دوره براي الهام موسيقايي بيشتر به درون خود فرو رفته و عملاً فردگرا شدند، به طوري كه آثارشان را براي آيندگاني كه ممكن بود آنها را تحسين كنند مي‌نوشتند نه براي سفارش دهنده معاصر. اين تاكيد بر فردگرايي در سرتاسر دوره رمانتيك وجود داشت و بنابراين هيچ وقت بر فاصله بين توده عظيم اجتماع و فرد آهنگساز پلي زده نشد. يكي ديگر از مظاهر فردگرايي اين دوره سوليست بودن اكثر آهنگسازان از جمله پاگاني‌ني در ويولن، شوپن و ليست در پيانو است كه در مقابل سوليست‌ها يا خوانندگان سلو اپرايي قرن هجدهم كه عملاً جزو گروه بودند و يا رهبران اركستر در قرن بيستم كه يك گروه را اداره مي‌كنند قرار دارند. بهترين موسيقي آوازي قرن نوزدهم براي آواز سولو تصنيف شده، نه براي گروه كر، در نتيجه اين عوامل شرايط اقتصادي آهنگسازان در آلمان و ديگر نقاط اروپا رو به ضعف نهاد و به ناچار آهنگساز مي‌بايست نوازنده‌اي چيره‌دست مي‌بود تا بتواند از اين طريق امرار معاش كند.

در نتيجه انقلاب صنعتي در قرن نوزدهم، جمعيت اروپا به طور قابل ملاحظه‌اي به خصوص در شهرها افزايش يافت. در سالهاي بين ۱۸۰۰ تا ۱۸۸۰ جمعيت شهرهاي لندن و پاريس چهار برابر شد و در نتيجه قسمت اعظم مردم از جمله موسيقيدانان از محافل بارگاه‌ها و شهرهاي كوچك كه در آن اكثراً يكديگر را مي‌شناختند و رابطه نزديكي داشتند به شهرهاي بزرگ كوچ كردند و در ميان ازدحام و شلوغي اين شهرهاي مدرن رها شدند. بيشتر زندگي روزانه مردم به تدريج از طبيعت جدا شد و در نتيجه همين جدايي بود كه انسان عاشق و شيفته طبيعت شد.

قرن نوزده عصر نقاشي منظره‌اي بود و نقاشان اين دوره بيشتر طبيعت را تصوير مي‌كردند. در آثار آهنگسازان نيز به اين امر توجه مي‌شد و مناظر موسيقايي چون اوراتوريو چهار فصل اثر هايدن، پاستورال اثر بتهون و به دنبال آن اورتورهاي مندلسون، سمفوني‌هاي بهار و راين اثر شومان پوئم سمفوني‌هاي برليوز و ليست و اپراهاي وبر و واگنر به وجود آمدند. با وجود اين براي آهنگسازان رمانتيك صرفاً نشان دادن طبيعت مطرح نبود، بلكه خويشاوندي نزديكي بين طبيعت و زندگي دروني موسيقيدان وجود داشت كه اين خود منبع الهام و پناهگاه روح او بود.

قرن نوزدهم شاهد پيشرفت سريع در علم و دانش بود ولي در مقابل، موسيقي اين دوره هميشه از مرزهاي عقلاني به ماوراء طبيعت و ضمير ناخودآگاه سفر مي‌كرد.

موسيقيدانان اغلب موضوعات خود را از روياها (همانند سمفوني فانتاستيك برليوز)، يا اسطوره‌ها (مانند اپراهاي واگنر) انتخاب مي‌كردند. كوشش آهنگسازان در جهت يافتن زبان موسيقايي كه بتواند اين ايده‌هاي عجيب و خيالي را بيان كند، منجر به توسعه و گسترش هارموني، ملودي و رنگ آميزي اركستر شد.

يكي ديگر از عوامل دوگانه اين قرن، اختلاف سياسي بود كه بين ملي‌گرايان و ماركسيست‌ها وجود داشت. فكر ملي گرايي پديده مهم رمانتيك بود كه اثر زيادي بر موسيقي اين دوره به جاي گذاشت و در نتيجه به موسيقي فولكلوريك و آوازه‌هاي محلي كه بيانگر روح ملي بود توجه خاصي مبذول شد. بر خلاف موسيقي كلاسيك كه زبان جهاني داشت و خصوصيات ملي در آن به حداقل رسيده بود، موسيقي قرن نوزدهم، در حالي كه براي تمام بشريت تصنيف مي‌شد و در واقع بين‌الملل بود، ولي زبان ملي داشت و شماري از آهنگسازان در كشورهاي مختلف مكتب موسيقي ملي خود را به وجود آوردند. 

سنت و انقلاب

حركت رمانتيك از همان ابتدا با تاكيد بر خاصيت اصالت در هنر رنگ انقلابي داشت و در كل رمانتيسم طغياني بود عليه محدوديت‌هاي كلاسيسم. آهنگسازان تا اواخر قرن هيجدهم براي زمان خود مي‌نوشتند و علاقه چنداني به گذشته و آينده نداشتند، اما آهنگسازان رمانتيك بيشتر به آيندگان و قضاوت نسل آينده مي‌انديشيدند و احساس همدردي با زمان خود نداشتند. هم‌زمان با اين جريان بعضي از آهنگسازان اين دوره هنوز از فرم‌هاي كلاسيكي مانند سونات، سمفوني كوارتت زهي استفاده مي‌كردند و در كل سيستم هارموني كلاسيك‌ها هنوز اساس موسيقي رمانتيك بود؛ لذا بعضي از آهنگسازان رمانتيك از جمله مندلسون، برامس و بروكنر را سنت گرا و برليوز، ليست و واگنر را پيشرو و انقلابي مي‌ناميدند و جالب اين كه هر دو گرايش سنت گرا و پيشرو در شومان وجود داشت؛ بنابراين يكي از ويژگي‌هاي حركت رمانتيك توجه به آينده و گذشته‌است و در همين رابطه بود كه آثار فراواني از گذشتگان در اين دوره به چاپ رسيد. پاسيون سن ماتيو اثر باخ دوباره احيا شد و در سال ۱۸۲۹ به رهبري مندلسيون در برلين به اجرا در آمد. اين اجرا نمونه آگاهانه از علاقه به موسيقي باخ بود كه بالاخره در سال ۱۸۵۰ به اولين انتشار آثارش نيز انجاميد. (كلاسيك، رومانتيك و مدرن، ژاك بارزون، نيويورك، ۱۹۶۹)

منابع و مشخصات سبك رمانتيك

با خارج شدن آهنگسازان از زير سلطه اشراف و آزادي كه از اين طريق كسب كردند، فرم‌هاي دقيق و تركيبات موزون و مطبوع اصوات نيز دگرگون شد. در حقيقت اصول كلي كلاسيك‌ها مثل هارموني و بسط و گسترش موتيفي از بين نرفت بلكه به شكل ديگري تكميل شد. در اين دوران بود كه انواع مختلف و جديد موسيقي به وجود آمد. سال‌هاي ۱۸۳۰ از نظر ظهور قطعات كوتا پيانويي اهميت خاصي دارند و اين يكي از مهم‌ترين خصوصيات موسيقيدانان رمانتيك بود كه توجه فوق‌العاده‌اي به قطعات مجزا و مينياتوروار داشتند نه به كل قطعه. به عبارت ديگر آهنگسازان رمانتيك احساسات شديد دروني خود را بيشتر در بياني كوتاه و تعزلي عرضه مي‌كردند نه در قالب‌هاي پيچيده و بزرگي چون فرم سونات. اكثر اثار آهنگسازان قرن هجدهم، در فرمهاي چند موماني، سونات، سمفوني و كوارتت بود در حالي كه بيشتر آثار اركستري رمانتيك‌ها در يك مومان (مانند پوئم سمفوني‌ها، قطعات كوتاه پيانويي، قطعات ليريك پيانويي و آوازهاي سلو - ليد) تصنيف مي‌شد.

از جمله عواملي كه باعث شد آهنگسازان رمانتيك به فرم‌هاي كوتاهي كه داراي تقارن و توازن ساختماني موسيقيايي هستند گرايش پيدا كنند، تأثير فراوان ترانه‌ها، رقص‌هاي محلي و ملودي‌هاي اپراي ايتاليا بود. موسيقي رقص به طور طبيعي داراي فرازها و جملات متقارن است و به همين دليل بيشتر ملودي‌هاي دمانتيك از يك تقارن جمله‌اي (اغلب جملات هشت ميزاني) برخوردارند. مهم‌ترين نمونه اين تأثيرات را در آثار پيانوئي شوپن مثل مازوركاها، پولونزها و والس‌ها مي‌توان به خوبي مشاهده كرد؛ بنابراين فرم اشعار ترانه‌ها و رقص‌هاي محلي تأثير كلي در ساختمان ملودي دارد. ملودي‌هاي اغلب آثار شومان از يك تقارن كه نتيجه تأثير ادبيات در موسيقي اوست برخوردار است. براي نمونه تم اصلي تريو در رمينور او داراي تقسيم بندي‌هاي مساوي و برابري است كه از لحاظ ساختماني كاملاً بر فرم بندبند شعر منطبق است. آوازهاي شومان نمونه كاملي از تركيب موسيقي و شعر است كه در موسيقي سازي او نيز تأثير بسزائي به جاي گذاشته‌اند. همين رابطه شعر و موسيقي را در آثار ليست خصوصاً قطعه پيانوي سونته دل پتاركا و پوئم سمفوني‌هاي او مي‌توان مشاهده كرد. موسيقي كلاسيك و رمانتيك، تاليف فردريخ بلوم) همانند موسيقي كلاسيك، اغلب ملودي‌هاي رمانتيك‌ها بر روي اكمپانيمان با جمله‌بندي‌هاي مشخص و متقارن بنا شده‌اند ولي ملودي‌هاي رمانتيك چه از جملات تصنيف شده باشند و چه از موتيف‌ها طولاني تر از كلاسيك‌ها هستند. يكي ديگر از مشخصات مهم ملودي‌هاي موسيقي رمانتيك خصوصاً در اواخر اين دوره استفاده از پرش‌هاي بزرگي چون فواصل ششم، هفتم، كاسته يا افزوده در ملودي براي بيان موسيقايي هر چه بيشتر است. در نتيجه وسعت صوتي ملودي‌ها بيشتر شد.

آهنگسازان به رنگ آميزي ملودي‌ها نيز توجه خاصي داشتند، به طوري كه يك ملودي در مناطق صوتي مختلف و در ميان رنگ آميزي‌هاي مختلف سازها تقسيم مي‌شد. (موسيقي در عصر رمانتيك، آلفريد آينستاين، ۱۹۴۷)

در نتيجه گرايش‌هاي ناسيوناليستي، ملودي‌هاي فولكوريك با جمله‌بندي‌هاي بي قاعده و تبادل گامهاي ماژور - مينور و مدال در موسيقي و ملودي‌هاي رمانتيك تأثير عميقي گذاشت. آزادي و قابل انحناء بودن ريتم يكي از بارزترين مشخصاتي است كه موسيقي رمانتيك را از كلاسيك جدا مي‌سازد. انواع ضرب‌هاي هم‌گذر دوتايي در مقابل سه تايي و پاساژهاي سريع بي قاعده دست راست پيانو در مقابل ضرب‌هاي منظم و قوي دست چپ از مشخصات برجسته آثار برامس، ليست و شوپن است.

يكي ديگر از مهم‌ترين مشخصات موسيقي رمانتيك، وحدت و پيوستگي در كل قطعه‌است كه به وسيله تكنيك تغيير و انتقال تمي و به كار بردن آن در تمام مومان‌ها و مكان‌هاي مختلف اثر به دست مي‌آيد. ليست در تمام پوئم‌سمفوني‌هايش از اين تكنيك جديد استفاده كرده‌است، بدين صورت كه يك تم مشخص به صورت اصلي يا اشكال مختلف و تغيير يافته ش به منظور ايجاد وحدت و يكپارچگي در اكثر مومان‌ها و يا كه يكي از ويژگي‌هاي موسيقي رمانتيك است بعدها تأثيرات فراواني در لايت موتيف واگنر به جاي گذاشت.  از ديگر دستاوردهاي رمانتيك بسط و گسترش هارموني (آزادي بيشتر در به كارگيري كروماتيسم و ديسونانس‌ها) و رنگ آميزي اركستري و توجه به سونوريته‌هاي جديد است. هارموني‌هاي كروماتيك، محسوس‌هاي كروماتيك، مدولاسيون‌هاي درو، توناليته‌هاي مبهم، آكوردهاي پيچيده، استفاده آزادانه از نت‌هاي غير هارمونيك و كادانس‌هاي غير مشخص و نامعلوم از جمله عواملي هستند كه آهنگسازان رمانتيك براي محو و تاريك كردن توناليته به كار مي‌گرفتند. برخلاف كلاسيك‌ها كه اكثراً از توليته‌هاي محدودي استفاده مي‌كردند، رمانتيك‌ها تمامي تناليته‌هاي موجود را به كار گرفتند و حتي تناليته فاديز - مينور به تناليته رمانتيك موسوم شد. بكارگيري تناليته‌هاي مينور و عموماً از مشخصات بارز موسيقي رمانتيك است، زيرا در حالي كه فقط پنج درصد از آثار سمفونيك كلاسيك در تناليته مينور نوشته شده‌است، در نيمه دوم قرن نوزدهم بيش از ۷۰ درصد از آثار سمفونيك در تناليته مينور است. طبق تعريف واگنر، ملودي به صورت نماي ظاهري هرموني در آمده بود و يك جزء تركيب دهنده آكورد محسوب مي‌شد. همانطور كه مي‌دانيم، آهنگسازان در قرن هجدهم هرگز در هارموني و ملودي گامي فراتر از بكارگيري آكوردهاي معمولي و هفتم‌ها برنداشتند. در نتيجه انقلاب صنعتي، اصطلاحات فراواني در ساختمان سازهاي بادي و هم چنين ساز پيانو به وجود آمد؛ بنابراين سونوريته‌هاي جديدي در پيانو كشف شد و از همه مهم تر تركيبات جديد اركستري با رنگ آميزي جديد به وجود آمد. مهم‌ترين ويژگي رنگ آميزي اركستر در اين دوره توجه به كلارينت، كلارينت باسف هورن انگليسي و فرانسوي و هم چنين هارپ است. (تاريخ جامع موسيقي، ترجمه بهزاد باشي) گروه سازهاي زهي، بادي چوبي و بادي برنجي وسيع تر شدند و هر بخش از آنها با تقسيمات جداگانه‌اي به صورت دويز مورد استفاده قرار گرفتند. بالطبع اركستراسيون رمانتيك‌ها كامل تر و رنگين تر از كلاسيك تر شد و سازهايي نيز به اركستر افزودند. براي مثال بتهون در سمفوني پنجم، سازهاي پيكولو و كنتراباسون (كنتراناگوت) را به سزاهاي اركستر افزود و واگنر كه اهميت فوق‌العاده براي سازهاي بادي قايل بود توباي واگنري و كرآنگله را نيز به اركستر اضافه كرد. برليوز براي اجراي آثارش اركستر بسيار عظيمي تشكيل داد و در اين رابطه بود كه كتاب سازشناسي معروف خود را نيز در سال ۱۸۴۴ منتشر كرد.

همان گونه كه گفته شد، حدود سال ۱۸۰۰ بود كه اغلب فرم‌هاي كلاسيك، مانند سونات، سمفوني، كوارتت و وارياسيون و غيره اهميت خود را از دست دادند و آهنگسازان بيشتر به تصنيف قطعات كوتاه و مستقل پيانويي و هم چنين ليد پرداختند. در واقع اين دو فرم موسيقيايي از مهم‌ترين ويژگي‌هاي دوره رمانتيك به شمار مي‌آيند. (تاريخ موسيقي، اثر لوست مارتيروسيان، ترجمه سيروس كرباسي) قطعات كوتاه پيانويي در كل به دو دسته تقسيم مي‌شوند: الف) قطعات ورتئوزيته كه توسط شوپن در سالن‌ها و ليست در كنسرت‌ها (اولين بار در كنسرت رم اجرا شد) ارايه شدند. ب) قطعات ليريك عنوان دار كه هر يك بيانگر حالت به خصوصي يا ايده توصيفي اند و در مجموع و يا به صورت جداگانه، داراي اسامي هستند. اين قطعات به چند دسته تقسيم مي‌شوند. ۱- موسيقي رقص، نمونه بارز آن والس‌هاي شوبرت و شوپن است. ۲- نكتورن، كه مبدع آن جان فيلد بوده و بعدها توسط شوپن توسعه يافت. ۳- آوازهاي بدون كلام، كه معرف آن مندلسون است. ۴- اتودهاي ليريك، كه باني آن شوپن است. ۵- قطعاتي توصيفي عنوان دار، كه مهم‌ترين نمونه آن كارناوال اثر شومان است كه هر يك از قطعات آن نيز جداگانه داراي اسامي مختلف بوه و بيانگر حالت يا ايده به خصوصي هستند. (تاريخ موسيقي غرب، اثر گراوت دونالد، نيويورك ۱۹۶۰)

يكي ديگر از مشخصات مهم رمانتيك‌ها اهميت دادن به فرم آوازي ليد است و آن عبارت است از آوازي سلو به همراهي اكمپانيان ساز پيانو. ليد نويسي يكي از محبوب‌ترين فرم‌هاي آهنگسازي بود كه در اوايل قرن نوزدهم رايج بود و تقريباً اكثر آهنگسازان رمانتيك در اين زمينه آثاري به وجود آورده‌اند.


 

پاپ

۹۴ بازديد
پاپ

آپلود عكس
موسيقي پاپ (به انگليسي: Pop music، كه در اصل به معني موسيقي عامه‌پسند (popular) مي‌باشد) يك سبك از موسيقي عامه‌پسند است و معمولاً در مقابل موسيقي كلاسيك و فولك (محلي) قرار مي‌گيرد و از آن‌ها متمايز است.  با اين حال هنرمندان اين سبك در سبك‌هاي راك، هيپ‌هاپ، دنس، ريتم اند بلوز (R&B) و كانتري هم مي‌توانند فعاليت داشته باشند و اين باعث مي‌شود كه تبديل به سبكي انعطاف‌پذير شود. عبارت «موسيقي پاپ» همچنين مي‌تواند به يك زيرسبك خاص (درون پاپ) اشاره داشته باشد مانند سافت راك و پاپ/راك.
پاپ معمولاً به عنوان موسيقي‌اي تعريف مي‌شود كه به شكل تجاري تهيه مي‌شود يا هدف توليد آن سود مالي است. بنا به تعريف سايمون فريت، منتقد موسيقي و جامعه‌شناس متخصص موسيقي مردم پسند، موسيقي پاپ بيشتر به عنوان يك صنعت شناخته مي‌شود نه هنر. البته اين موسيقي را مي‌توان در حيطه بازار، ايدئولوژي، توليد و زيبايي‌شناسي هم معنا كرد. درواقع، پاپ طوري طراحي شده كه «براي همه جالب باشد» و «از هيچ جاي خاصي نيامده» و قرار هم نيست «سليقه خاصي را اعمال كند».

دههٔ ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰

اين نوع موسيقي از سبك‌هاي بلوز (شيكاگو)، و كانتري (تنسي) تأثير گرفت.

دههٔ ۱۹۵۰

خوانندگان پاپ آن دوره كساني چون بينگ كراسبي، فرانك سيناترا، دين مارتين، بابي دارين و پگي لي بودند، اما خوانندگاني چون بيل هالي، فتس دامينو و الويس پريسلي به دليل اينكه از نسل جوان تري بودند بيشتر معروف شدند.

دههٔ ۱۹۶۰

اين دهه با گروه‌هايي چون جاني تلوتسان، بابي وي، برايان هايلند، تامي رو، جين پيتني، فرانكي آوالن شروع شد. در نيمهٔ آن با هنرمنداني چون كارول كينگ، نيل دايموند و برت باكاراك، آرتا فرانكلين، ايسلي برادرز، ري چارلز، استيو واندر، سوپرمز، ماروين گي، باب ديلن و سايمون و گارفانكل متحول شد. مي‌توان گفت كه گروه بيتلز انقلابي در انگلستان ايجاد كردند. اگرچه آن‌ها پاپ نبودند.

دههٔ ۱۹۷۰

در اين دوره موسيقي ديسكوي بي‌جيز، پيانوي بيلي جوئل و التون جان، كانتري ايگلز، هنرمندان راك/پاپ مانند خوليو ايگلسياس راد استوارت، استيلي دان و فليتوود مك گل كرد. اي‌بي‌بي‌اي گروه سوئدي بودند كه با مسابقه ترانه يوروويژن به شهرت رسيدند و انقلابي در موسيقي پاپ كردند.

دههٔ ۱۹۸۰

برجسته‌ترين خوانندهٔ اين دوره، مايكل جكسون بود كه با انتشار آلبوم‌هاي «تريلر» (پرفروش ترين آلبوم موسيقي جهان تا به امروز) و «بد» (يكي از پرفروش‌ترين آلبوم‌هاي تاريخ) تغييرات بنيادي و ساختار شكني را در سبك‌هاي موسيقي و به خصوص سبك پاپ، ايجاد كرد. مايكل جكسون را «سلطان پاپ» و مدونا را «ملكهٔ پاپ» مي‌نامند. ساير هنرمندان اين دوره عبارت‌اند از مدرن تاكينگ (كه با تك آهنگ «You are my heart you are my soul» توانست چندين هفته در صدر جدول‌ها باشد)، مايكل بولتون، پرينس، جانت جكسون، دوران دوران، گروه پليس، سيندي لاپر، ويتني هوستون، فيل كالينز، كايلي مينوگ وپائولا عبدل و كالچر كلاب.

دههٔ ۱۹۹۰ و قرن ۲۱

دههٔ ۱۹۹۰ و قرن ۲۱ با مد شدن گروه‌هاي پسر و گروه‌هاي دختر چهره ديگري گرفت. در انگلستان گروه‌هاي تيك دت، بلو، اسپايس گرلز وارد شدند. گروه‌هاي ايرلندي اين دوره بوي‌زون و وست‌لايف بودند. آمريكا هم بك‌استريت بويز و هنسون و 'ان سينك را داشت، و افرادي مانند ويلا فورد، مندي مور، بريتني اسپيرز و كريستينا اگيولرا هم به عنوان «پرنسس پاپ» شناخته مي‌شوند. در سال ۱۹۹۹ سبك لاتين پاپ را ريكي مارتين عرضه كرد و توسط افرادي مانند جنيفر لوپز، شكيرا، انريكه ايگلسياس و مارك آنتوني دنبال شد.

در سال ۲۰۰۲ عضو قديمي ' ان سينك يعني جاستين تيمبرليك با آغاز با يك آلبوم انفرادي به يك موفقيت تجاري دست يافت و به عنوان «پرنس پاپ» شناخته شد. تين پاپ در كانال ديزني توسط ستارگاني چون هيلاري داف به وجود آمد، گروه‌هاي بريتانيايي پاپ راك چون باستد و مك‌فلاي، و خواننده-آهنگساز «پاپ-فانك» كانادايي اوريل لوين در دههٔ ۲۰۰۰ به شهرت رسيدند. خوانندگاني كه سبك‌هاي ديگر پاپ را دربرمي گيرند عبارت‌اند از ويتني هوستون و ماريا كري در R&B، گارث بروكس و شانيا توين در كانتري، و در دنس پاپ كايل منگ و مدونا كه يكي از پر فروش‌ترين خوانندگان تمام دوران بود. مطرحان موسيقي پاپ كه در بين بينندگان جذابيت يافتند افرادي مانند سلن ديون و نورا جونز بودند. همچنين مدرن تاكينگ با ۱۱ سال غيبت در عرصه موسيقي از سال ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۸ دوباره در سال ۹۸ آغاز به كار كرد. آلبوم آنها تحت عنوان Back for good در هفته اول ۷۰۰۰۰۰ نسخه فروخت و يك بار ديگر مانند سال ۱۹۸۴ در بازار فروش موسيقي همهمه كرد.

آپلود عكس
موسيقي پاپ ايراني:
موسيقي پاپ ايراني به آهنگ‌هاي پاپي كه داراي ترانه فارسي مي‌باشد اطلاق مي‌شود. خاستگاه موسيقي پاپ ايراني ايران مي‌باشد ولي به سرعت در ديگر كشورهاي فارسي زبان ديگر مانند تاجيكستان و افغانستان و همچنين پس از انقلاب اسلامي ايران در ايالات متحده آمريكا گسترش يافت.
موسيقي پاپ ايراني در سده نوزدهم و در دوره قاجاريه متولد شد و بعدها با اختراع راديو اين سبك به سرعت در ايران رواج پيدا كرد.

در ايران و پيش از درخشش ويگن در اوايل دهه ۵۰ ميلادي، بازار موسيقي ايران در انحصار خوانندگان موسيقي سنتي بود. سپس ويگن كه ملقب به سلطان جاز مي‌باشد با ارائه آثاري بديع كه متاثر از موسيقي غربي بود انقلابي در عرصه موسيقي به پا كرد.

توسعه موسيقي پاپ ايراني به دهه ۷۰ ميلادي باز مي‌گردد در اين مقطع استفاده از سازها و شكل بومي موسيقي ايران به همراه گيتار برقي، درامز و ديگر مشخصه‌هاي موسيقي پاپ، سبك نويني را در موسيقي فارسي رقم مي‌زند. ترانه سرايان نسل جديد ايران نظير شهيار قنبري، ايرج جنتي عطايي و اردلان سرفراز در اين دوره ظهور نمودند. دوران طلايي موسيقي ايران مدت زمان زيادي دوام نيافت و با انقلاب ايران و تحريم موسيقي بسياري از هنرمندان عرصه موسيقي نا خواسته تبعيد شدند و علي‌رغم اينكه در غربت و به ويژه در لس آنجلس به كار خود ادامه دادند ولي هرگز موفق به تكرار آثار فاخر دهه ۷۰ ميلادي نشدند.

از آهنگسازان آن دوره مي‌توان به منوچهر چشم آذر، جهانبخش پازوكي، محمد حيدري و حسن شماعي زاده اشاره كرد. همچنين از صادق نوجوكي به‌عنوان فردي كه موسيقي پاپ دهه‌هاي شصت و هفتاد را تحولي اساسي بخشيد ياد مي‌شود.

با پيروزي انقلاب ۱۳۵۷ موسيقي پاپ به محاق رفت و خوانندگان و خنياگران يا اين عرصه را ترك كردند يا به خارج از كشور مهاجرت كردند و در كشورهاي ديگر مانند آمريكا و اروپا كار خود را ادامه دادند. در ايران موسيقي پاپ پس از جنگ با رويكردي مستقل از موسيقي بيرون از مرزها به‌طور رسمي و قانوني خود را نشان داد و در زمان اصلاحات به انسجام رسيد. در سال‌هاي اخير و در اثر گسترش فناوري‌هاي نوين و همچنين دسترسي عامه مردم به اينترنت گروه‌هاي زيرزميني موسيقي پاپ نيز شروع به فعاليت نمودند آثار ارائه شده توسط اين افراد آثاري عامه پسند و بي محتوا مي‌باشند كه موسيقي پاپ ايران را با چالشي جدي مواجه كرده‌اند.

در دهه اول جمهوري اسلامي موسيقي سنتي و دستگاهي البته باقي ماند اما از پاپ خبري نبود تا جنگ تمام شد. در دوران سازندگي بود كم‌كم موسيقي پاپ در حد چهره‌هايي چون عباس بهادري (گل مي‌رويد به باغ)، بيژن خاوري (ياد تو در دل من توفان به پا مي كنه)، حسن همايونفال (آي نسيم سحري ...)، پرويز طاهري (مهرباني/ بوسه بر دست محبت مي‌زنم، از صميميت حمايت مي‌كنم)، مهدي سپهر، حميد غلامعلي كاظمي و مهرداد كاظمي خود را نشان داد.

اما در دوره اصلاحات از سال ۷۶ با گشايش در سياست‌هاي فرهنگي و هنري مستقل از موسيقي آن سوي مرزها رسماً فعاليت خود را آغاز كرد. در دهه نود ميلادي و به منظور رقابت با خوانندگان خارج از كشور (به اصطلاح لس آنجلسي) مسئولين وقت حوزه موسيقي تصميم به توليد آثار پاپ همسو با موازين و قوانين خود گرفتند. بدين منظور علي معلم و فريدون شهبازيان شورايي را در صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران براي نظارت بر احياي موسيقي پاپ تاسيس نمودند. شادمهر عقيلي، [[محمد اصفهاني]، سعيد شهروز و خشايار اعتمادي نخستين كساني بودند كه رسماً اجازه فعاليت پيدا كردند. برخي از آثار اين افراد در تلويزيون نيز پخش شد كه اين كار سهم به سزائي در معرفي و موفقيت آنان داشت. اين آثار با استقبال گرم مردم روبرو شد ولي در دوره‌اي از نظر برخي منتقدين اين آثار هم از لحاظ كلام وهم از لحاظ آهنگ آثاري بي محتواوسطحي بودند. در اثر اين انتفادات فريدون شهبازيان استعفا كرد و رسماً به صف منتفدين موسيقي پاپ پيوست. از دوره اصلاحات در عرصه موسيقي پاپ چهره‌هايي چون خشايار اعتمادي، شادمهر عقيلي، حسين زمان، عليرضا عصار، محمد اصفهاني، قاسم افشار و ماني رهنما ظهور كردند. در سال ۱۳۷۷ براي اولين بار جشنواره موسيقي پاپ برگزار شد و ماني راهنما به عنوان برترين برگزيده شد. نسل بعدتر با حضور ناصر عبداللهي، محسن چاووشي، علي لهراسبي، كاوه يغمايي، بنيامين بهادري و مرتضي پاشايي اين جريان را ادامه دادند.

آپلود عكس

راك

۶۳ بازديد

راك


آپلود عكس

موسيقي راك گونه‌اي موسيقي عامه‌پسند است كه در دهه ۵۰ ميلادي تحت عنوان راك اند رول شكل گرفت و در دهه ۶۰ و بعدتر به طيف گسترده‌اي از سبك‌هاي موسيقي، به ويژه در ايالات متحده آمريكا و بريتانيا گسترش يافت. موسيقي راك ريشه در راك اند رول دهه ۴۰ و ۵۰ دارد كه خودش شديداً متأثر از ريتم و بلوز و سبك كانتري است. موسيقي راك تحت تأثير ژانرهايي نظير فولك و بلوز است و تأثيراتي از موسيقي جز و كلاسيك را نيز در خود گنجانيده است.

راك اند رول و راكابيلي نفوذ عمده‌اي در موسيقي راك داشتند. نام راك كوتاه شده عبارت راك اند رول است و از فعل to rock در زبان انگليسي به معناي جنباندن و تكان خوردن مي‌آيد و در سال ۱۹۶۰ كه موسيقي راك انگليسي توسعه يافت، واژه «موسيقي راك» عمومي و مردمي‌تر شد. از اواخر دهه ۱۹۶۰ ميلادي نام راك اند رول صرفاً به موسيقي دهه ۵۰ و ۶۰ اطلاق شده ولي نام راك همچنان به‌عنوان نام فراگير اين گونه (كه شامل راك اند رول هم مي‌شود) به‌كار مي‌رود. موسيقي راك با توسعه و گسترش سبك خود و تداخل با موسيقي انگليسي و نفوذ آن، و علي‌رغم محدوديت‌ها و شرايط اجتماعي، يك پديده فرهنگي بين‌المللي شد. موسيقي راك، شامل انواعي از سبك‌هاي مختلف و متنوع است كه از مقبوليت عمومي گسترده‌اي برخوردار هستند.

در دهه شصت ميلادي كه از آن به عنوان عصر طلايييا دوره كلاسيك راك ياد مي‌شود شماري از سبك‌هاي زيرمجموعه موسيقي راك پديد آمدند نظير بلوز راك، فولك راك، كانتري راك، جز- راك فيوژن كه بسياري از آن‌ها سهم بسزايي در گسترش سايكديليك راك داشتند كه متأثر از جلوه‌هاي ضدفرهنگي بود. سبك‌هاي جديدي كه از اين جلوه‌ها زاده شدند شامل پراگرسيو راك بود كه المان‌هاي هنري را گسترش مي‌داد؛ گلم راك كه سبك‌هاي بصري و نمايشي را پررنگ مي‌كرد؛ و زير شاخه‌هاي اصلي هوي متال كه در عين تنوع بر قدرت صدا و سرعت تأكيد داشتند. در نيمه دوم دهه هفتاد پانك راك همزمان با تقويت كردن و به مقابله برخاستن با اين گرايش‌ها به توليد شكل نوپا و پرانرژي موسيقي مي‌پرداخت كه با نقدهاي آشكار سياسي و اجتماعي هويت مي‌يافت. پانك با گسترش پي در پي ديگر سبك‌ها كه شامل نيو ويو و پست پانك و در نهايت جنبش آلترناتيو راك بود، به دهه هشتاد نفوذ كرد. از دهه نود آلترناتيو راك بر راك غالب شد و خودش به زير شاخه‌هاي گرانج، بيت پاپ و آيندي راك تقسيم گشت. بعلاوه سبك‌هاي فرعي از جمله پاپ پانك و رپ راك و رپ متال از آن تاريخ پديد آمدند و نيز بازنگري تاريخ راك نشان از آن دارد كه سبك‌هايي نظير گاراژ راك/ پست پانك و سينت پاپ در آغاز هزاره جديد جاني دوباره يافتند.

موسيقي راك همچنين نيروي محركه‌اي براي جنبش‌هاي فرهنگي و سياسي بود كه منجر به پديد آمدن خرده فرهنگ‌هايي نظير مدها و راكرها در بريتانيا و هيپي‌ها شد كه در دهه شصت در سن فرانسيسكوي ايالات متحده متولد شدند. به طور مشابه در دهه هفتاد فرهنگ پانك خرده فرهنگهاي برجسته‌اي نظير گوث و امو را پايه ريزي كرد.

شاخصهٔ راك ملودي صوتي و آوايي همراه با هارموني است كه توسط گيتار الكتريك، گيتار باس و درامز و اغلب با تأكيد روي ضرب‌هاي قوي پشتيباني مي‌شود. نوعاً، راك، موسيقي آهنگ محور با كسر ميزان ۴/۴ و همراهي گروه كر است، هرچند دشوار بتوان موسيقي راك را بواسطه تنوع بيش از حد و ويژگي‌هاي مشترك موسيقيايي، به طور مشخص توصيف كرد. همانند موسيقي پاپ، شعرها بر مضامين احساسي تأكيد دارند، هرچند نشاني طيف گسترده‌اي از ساير زمينه‌ها و اغلب نيز سياسي و اجتماعي را مي‌توان در آن يافت. با تسلط سفيدپوستان بر راك، نوازندگان مرد به عنوان يك عامل مؤثر بر شكل گيري زمينه‌هاي موسيقي راك شناخته شدند. موسيقي راك در تأكيد بر نوازندگي، اجراي زنده و اصالت ايدئولوژي نسبت به موسيقي پاپ در رده بالاتري قرار دارد.

سازهاي موسيقي كليددار، مانند ارگ و پيانو، اغلب در انواع مختلف موسيقي راك مورد استفاده قرار مي‌گيرند. در تاريخچهٔ راك و اوايل توسعهٔ اين نوع موسيقي، استفاده از سازهاي بادي برنجي و چوبي، مانند ساكسوفون، بطور عمومي در بعضي سبك‌ها رايج بودند، اما در سبكهاي فرعي جديدي كه از سال ۱۹۹۰ به وجود آمد، كمتر مورد استفاده هستند. موسيقي راك از نظر وسعت زيرشاخه‌ها بسيار گسترده است و از نظر تأثيرات اجتماعي و گستردگي شنوندگانش در بين ديگر سبك‌هاي موسيقي قابل توجه است.

 

راك اند رول

راك اند رول كه يكي از سبك‌هاي تأثير گذار و متداول در موسيقي راك است و روندي غيرقابل پيش بيني را طي كرده است. در ابتدا زماني كه موزيسين‌هاي راك موسيقي كانتري و ريتم اند بلوز را با هم تلفيق كردند، راك داراي مشخصه‌هاي بارزي مثل آنارشيسم بود ولي بعدها با گذشت زمان، اين مشخصه ناديده گرفته شد و اين نوع موسيقي به سمت كسب مهارت و ايجاد تحول رفت. الويس پريسلي معروف به پادشاه، جزء مهم‌ترين شخصيت‌هاي راك اند رول و يكي از موفق‌ترين شخصيت تاريخ سبك راك به شمار مي‌رود.

پاپ/راك

نوشتار اصلي: پاپ راك

پاپ‌راك (پاپ راك) يكي از عمده‌ترين شاخه‌هاي موسيقي محسوب مي‌شود كه به طور كلي به هر نوع موسيقي پاپ ساخته شده پس از دوران جذب راك اند رول به پاپ، Pop rock مي‌گويند. از ويژگيهاي اين سبك ملوديك و گيرا بودن موسيقي آن است. از گروه‌هاي مشهور فعال در اين سبك مي‌توان به برادران اورلي، بيتلز، Rowed House و سلين ديون اشاره كرد.

سافت راك

نوشتار اصلي: سافت راك

گرچه سبك سافت راك (Soft Rock) در اوايل دههٔ هفتاد پايه‌گذاري شد اما زمزمه‌هاي آن از اواخر دهه شصت آغاز شده بود. سافت راك موسيقي ملايمي‌ست كه بيشتر تكيه بر خواننده و ترانه سرا دارد تا نوازنده؛ گروه فليت وود مك در دهه هفتاد مشهورترين گروه اين سبك است.

سافت راك تا حدي متمايل به پاپ-راك است اما با فضايي ملايمتر و نرمتر. گروه‌هايي مثل كارپنترز و شيكاگو تكيه بر موسيقي ساده و ملوديك داشتند و در طول حيات خود با تهيه كنندگان مختلفي هم كار كردند. در طول دههٔ هفتاد، سافت راك بازار موسيقي را تحت تأثير خود قرار داد و به طور جدي موسيقي تلفيقي هم عصر خودش را دچار دگرگوني كرد.

هارد راك

نوشتار اصلي: هارد راك

از نظرِ اكثريت دست اندر كاران موسيقي، دو سبك هارد راك و هوي متال مشابه هستند. چرا كه شباهتهاي بسيار زيادي بهم دارند. در هر دو مورد صداي خشن گيتار كاملاً قابل تشخيص است و بطورِ معمول نقش اساسي را در گروه، خواننده اجرا مي‌كند كه معمولاً وظيفه نواختن سازي را هم به عهده دارد. اگر چه تفاوتهاي اساسي نيز ديده مي‌شود از جمله لزوم وجود ريتم در پس زمينه موسيقي هارد راك. در صورتي كه اين ويژگي در موسيقي هوي متال ديده نمي‌شود بلكه اين نوع موسيقي بر صداي خشن گيتار و ريتمهاي كوبه‌اي تكيه دارد. لد زپلين پر نفوذترين گروه سبك هارد راك است.

هارد راك در اواخر دههٔ ۶۰ رشد خود را آغاز كرد و تحولي در زمينه موسيقي راك ايجاد كرد. در هارد راك كمتر از بلوز از بداهه نوازي استفاده مي‌شود و در عين حال به خشونت سبك هوي متال نيست، اگرچه همان ريف‌ها و سولوهاي طولاني و صداهاي خشن در هارد راك نيز هست. در اين سبك اين ريتمها و ريفها هستند كه بيشترين اهميت را دارند و بايد به بلندترين شكل ممكن نواخته بشوند.

گرانج

نوشتار اصلي: گرانچ

سبكي كه اوج درخشش آن در دهه ۹۰ اتفاق افتاد و تبديل به محبوب‌ترين سبك هارد راك اين دهه شد و اين درخشش نتيجه خلاقيت كرت كوبين و بقيه اعضاي نيروانا بود.[نيازمند منبع] سبكي كه از دل بلك سبث برخاست و حاصل تركيب موسيقي پانك و هوي متال بود و البته گرايشش بيشتر به سمت پانك بود تا هوي متال، بخصوص در انتخاب اشعار و نوع اعتراض موسيقيايي آن. اما در نحوه نواختن ريف‌ها به هوي متال شباهت بيشتري داشت. اين سبك داراي دو نسل و دورهٔ مشخص است: نسل اول شامل گروه‌هاي گرين ريور، ماد هاني مي‌شد كه اين موج هنوز هم ادامه دارد و ريف‌هاي آن سنگين تر و خشن تر از ريف‌هاي دورهٔ دوم است. مشهورترين گروه از موج دوم نيروانا است كه موسيقي آن ملوديك تر از ساير گروه‌هاي گرانج است و مهم‌ترين ويژگي آن stop-start زياد آنست.[نيازمند منبع]

آلترنيتيو راك

نوشتار اصلي: آلترنيتيو راك

آلترنيتيو راك يكي از شاخه‌هاي راك است كه تمام گروهاي پست پانك را از اواسط دهه هشتاد تا اواسط دهه ۹۰ تحت تأثير خود قرار داد. آلترنيتيو راك

پانك راك

در اواخر دهه ۶۰ و دهه ۷۰، رويدادهاي اجتماعي، مانند جنگ ويتنام، تورم، و بيكاري، در موسيقي ان دوران خود را منعكس مي‌كرد. در حالي كه موسيقي جدي تر مي‌شد، اما ارتطباتش با مسايل روزمره زندگي كم مي‌شد و در بيشتر حالت فرار از واقعيات مي‌گرفت. در همين زمان بود كه گروه‌هاي پانك در انگليس با تأثير گرفتن از اين جو، و همچنين با كمك از موسيقي بعضي ازگروه‌هاي آمريكايي، رو به گسترش گذاشتند. از اولين و مشهورترين اين گروه‌ها، سكس پيستولز بود.


در دهه ۱۹۸۰ موسيقي راك مردمي اشباع و جذب شد. اين دوران همچنين شاهد موج جديد هوي متال انگليسي بود. در اولين بخش اين دهه شاهد هنرنمايي ابتكارها و نوآوريهاي ادي ون هلن و گروه‌اي سي دي سي هستيم. بونو از يوتو به گرايش و تمايل‌هاي خود ادامه داد. همگام با اين پديده، باندهاي موج جديد پاپ با اجرا كنندگاني مانند بيلي آيدولو گوگوسبا شهرت افزاينده خود مردمي و عمومي باقي‌ماند. راك قلب مملكت آمريكايي اين مورد بطور قوي افزايش يافت كه مثالي از آن توسط بروس اسپرينگتون، باب سگر، جان (كوگار) ملنكاپ و ديگران بود؛ كه اين توسط تصنيف نويسان- خوانندگان سنتي آمريكايي، پل سايمون و ستاره سابق انگليسي برنامه راك، پيتر گابريل موسيقي راك ورل با انواع سبكهاي موسيقي سنتي در سراسر جهان تقويت و معروف شد، اين شهرت و معروفيت بنام *موسيقي جهاني* شناخته شد و شامل تقويت و معروفيت مانند راك نسلهاي مختلف شد.

اين باندها دردهه ۸۰ تعداد بسيار زيادي را به طرف راك انگليسي زيرزمينيتوي-پاپ، برق كفش و سنگ فضاييمانند نفوذ گيتار سنتي انگليسي كه توسط نوازندگان سنگ درخشان اجرا و پخش مي‌شد، كشاندند. براي مدتي بلور اوسيس با رقابت سرسختانه مشابه با رقيبان نوازندگان سنگهاي غلتان بودند. براي مدت ديگري باندهايي مانند بلور كه گرايش به پيروي از چهره‌هاي كوچك و پرهيجان، اوسيس تركيب شده باجنبه‌هاي سنگهاي غلتان و با ملودي نوازندگان آن داشتند. بادهاي روحيه و راديو هد تمايلي به مجري‌هايي مانند الويس كوستلو، فرزام، پينك فلويد و R.E.M با موسيقي راك پيشرفته وويرايش شده در بيشتر آلبومهاي معروف، كامپيوتر OK «داشتند. اين باندها خيلي موفق بودند و براي مدت زماني به اوسيس لقب» بزرگترين باند در جهان" بخاطر تشكر از فروش ۱۴ ميليون نسخه از آلبوم آنها در سراسر جهان داده شده بود ولي بعد از ورشكستگي و فروپاشي باند، مصيبت از دست دادن محبوبيت مردمي و همگاني و كاهش چشمگير حمايت عمومي در ايالات متحده افت پيدا كردند. باند روحيه بعد از ايجاد مشكلاتي در آن و كنار كشيدن باند ديگر راديو هد به داخل باندهاي الكترونيكي ايالات متحده آمريكا به عنوان يك مشكل عمده از هم پاشيده شدند.

موقعي كه آمريكا لبريز از موسيقي گانگ و گانگ ثانوي و هيپ هاپ بود، بريتانيا به سبك موسيقيي در اواسط دهه ۹۰ برگشت كه بريت پاپ ناميده مي‌شد و توسط باندهايي مانند سدو، اوسيس، روحيه، رديو هد، پالپ و بلِر اجرا مي‌شد.

يكي از زيرشاخه‌هاي اصلي راك، سبك هوي متال است كه امروزه خود به عنوان يك شاخهٔ اصلي شناخته مي‌شود. از موسيقي متال كه به علت خشن‌بودن آواها به اين نام خوانده مي‌شود، به خودي خود زير شاخه‌هاي متعددي منشعب شده‌است. اين موسيقي با گروه لد زپلين و سپس بلك سبث آغاز شد. دههٔ هشتاد ميلادي دوران شكل‌گيري كامل‌تر و تعالي اين سبك به حساب مي‌آيد

راك ايراني

۱۰۸ بازديد
راك ايراني

آپلود عكس

راك ايراني گونه‌اي از موسيقي راك است كه در كشور ايران رواج دارد. موسيقي راك در ايران، از اواخر دهه چهل خورشيدي و با ظهور خوانندگاني مانند: كوروش يغمايي، فرهاد مهراد و فريدون فروغي رواج پيدا كرد ليكن پس از انقلاب فرهنگي دستكم در ظاهر امر به دست فراموشي سپرده شد. كوروش يغمايي بنيانگذار موزيك راك در خاورميانه و پدرخوانده راك در ايران است.

موسيقي راك ايراني از «راك انگليسي»، «راك آمريكايي» و سبك‌هاي اروپايي تأثير گرفته‌است. در اين نوع موسيقي نيز همانند بيشتر سبك‌هاي راك، گيتار الكتريك و گيتار بيس و درامز اصلي‌ترين سازها هستند. در بعضي از گروه‌ها كيبورد نيز وظيفه تنظيم ريتم‌ها و سمپل‌ها را بر عهده دارد. اما نكته قابل توجه اين است كه به دليل ايراني بودن اجرا كنندگان اين موسيقي، انواع سازها و ريتم‌ها و لحن‌هاي ايراني در بعضي از آهنگ‌هاي توليدي وجود دارد.

در آن زمان موسيقي سنتي در ميان مردم محبوب بود و موسيقي پاپ نيز با سرعت زيادي رو به گسترش و پيشرفت بود و به رقابت با سبك‌هاي غربي و آمريكايي در سطح ملي، مي‌پرداخت. همچنين به دليل برپايي كنسرت خوانندگان غربي در ايران؛ تبادل موسيقي و فرهنگ و هنر نيز ميان ايران و ساير كشورها وجود داشت. در آن زمان در ايران افرادي بودند كه به گروه‌هايي مانند پينك فلويد، بيتلز و لدزپلين گوش مي‌دادند و آلبوم‌هايشان را خريداري نموده و سبك آنها را دنبال مي‌كردند.

انقلاب اسلامي براي جامعه هنر و موسيقي ايران پيامدهاي خوبي در پي نداشت. از همان اولين سالهاي پس از انقلاب، فعاليت هرگونه موسيقي ممنوع گرديد؛ موسيقي پاپ غيرمجاز اعلام شده و به تبع آن سبك راك نيز اجازه فعاليت نيافت.تنها نوع موسيقي كه مجوز فعاليت داشت، موسيقي سنتي و سرودهاي انقلابي بود. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، فيلترينگ بزرگي را در مقابل هرگونه موسيقي انجام مي‌داد و به تبع آن بيشتر خوانندگان پيش از انقلاب به كشورهاي ديگر مهاجرت كردند. تنها تعداد انگشت شماري از خوانندگان پيش از انقلاب از ايران خارج نشدند كه پيشگامان راك ايراني نيز از جمله اين افراد بودند. كوروش يغمايي، فرهاد و فريدون فروغي در كشور ماندند تا وزارت فرهنگ و ارشاد فعاليت آنها را ممنوع كند. كوروش يغمايي تا ۱۷ سال اجازه فعاليت نيافت؛ صداي فرهاد سالها پخش نشد و تنها يك آهنگ به نام «وحدت» از او پخش گرديد كه در وصف پيامبر اسلام و بود و مضموني انقلابي داشت. فريدون فروغي نيز وضعي مشابه و به مراتب سخت‌تر از ديگر همراهانش داشت. با اين شرايط، دوران ركود و انزواي موسيقي راك ايراني آغاز شد.

اوايل دهه ۷۰

در اوايل دهه ۷۰ نيز وضع به همين ترتيب بود. تنها گروه راك ايراني كه در آن زمان فعاليت مي‌كرد، گروه «كوچ» نام داشت. اين گروه در آمريكا به ساخت و تنظيم آهنگ‌هايي در سبك كانتري مشغول بود. در ايران نيز به طور محدود گروه‌ها و خوانندگان اندكي به فعاليت‌هاي زيرزميني مشغول بودند، اما هنوز بستر مناسبي براي راك ايراني آماده نشده بود. «كاوه يغمايي» از معدود خوانندگان راك ايراني بود كه در اين سال‌ها با مجوز رسمي وزارت ارشاد فعاليت مي‌كرد و حتي در سال ۷۳ كنسرتي را برگزار كرد كه نخستين كنسرت راك ايران پس از انقلاب لقب گرفت.

اواخر دهه ۷۰؛ دوباره زنده شدن راك ايراني

در اواخر دهه ۷۰ و با روي كار آمدن دولت اصلاحات، وزارت فرهنگ و ارشاد دولت وقت؛ فرصتي طلايي به جامعه موسيقي ايران داد. موسيقي پاپ و راك پس از سالها انزواء دوباره شروع به فعاليت كردند و با سرعتي چشمگير نسبت به گذشته در حال پيشرفت بودند.

در اين سالها موسيقي راك پيشرفت زيادي كرد. گروه‌هاي زيادي در داخل كشور فعاليت مي‌كردند، اما همچنان بسياري از خوانندگان و گروه‌ها به فعاليت‌هاي زير زميني مشغول بودند. هنوز دولت صراحتاً موسيقي راك را آزاد اعلام نكرده بود و اين نوع موسيقي را با پاپ ادغام مي‌كرد. هيچ‌گاه جشنواره و كنسرتي از سوي دولت تحت عنوان موسيقي راك برگزار نشد. تنها يك بار جشنواره‌اي با نام «جشنواره موسيقي پاپ ايران» برگزار گرديد كه كليه خوانندگان پاپ آن زمان ايران در اين جشنواره شركت كردند. كاوه يغمايي و داريوش خواجه نوري نيز در اين جشنواره حضور داشتند و آهنگ‌هايي را با سبك راك و تحت عنوان پاپ اجرا نمودند. وي موفق شد ستاره طلايي اين جشنواره را از نظر «بهترين گروه» به خود اختصاص دهد.

در همين سالها جو تازه‌اي از موسيقي راك در ميان جوانان ايراني در حال شكل‌گيري بود. موسيقي «هوي متال» كه زير شاخه‌اي موسيقي راك و جدا شده از سبك «هارد راك» مي‌باشد، به سرعت در ميان ايرانيان محبوب مي‌شد و توجه جوانان ايراني به انواع سبك‌هاي متال بيش از پيش در حال اوج‌گيري بود. گروه‌هاي زيادي در اين زمينه تشكيل شدند. هم اكنون موسيقي متال و زير شاخه‌هايش از نظر دولت جمهوري اسلامي ممنوع و غيرمجاز است.

دههٔ ۸۰ خورشيدي دوراني طلايي را براي موسيقي راك ايران به ارمغان آورد. در اوايل اين دهه توجّه جوانان ايراني به اين نوع موسيقي و زيرشاخه‌هايش بيش از پيش شدت گرفت و گروه‌هاي زيادي در اين زمينه تشكيل شدند. بعضي از اين گروه‌ها و خوانندگان توانستند از وزارت ارشاد مجوّز رسمي فعّاليت دريافت كنند كه به عنوان نمونه مي‌توان به آلبوم طالع نحس از ميلاد قائمي اشاره داشت كه از كمپاني مطرح ايران گام در اواسط همين دهه منتشر گرديد. در اين سال‌ها كنسرت‌هاي زيادي در سطح كشور برگزار شد كه بسياري از آنان به صورت زيرزميني و تنها تعداد اندكي از اين كنسرت‌ها با مجوّز رسمي برگزار گرديد. توجه جوانان ايران به راك و زيرشاخه‌هاي آن بسيار زياد شده‌بود.

دههٔ ۹۰ خورشيدي را مي‌توان به عنوان دهه نوين راك ايراني دانست. گروه‌هاي زيادي در داخل و خارج كشور با نوآوري در ساخت موسيقي و ترانه و همچنين استفاده از عنصرهاي موسيقيايي كه تا قبل از اين دهه از آن استفاده نمي‌شد، توانسته‌اند پوسته جديدي به فضاي موسيقي راك ايراني دهند. تركيب زير شاخه‌هاي مختلف راك با يكديگر و استفاده آنها از ويژگي‌هاي گروه‌هاي اين دهه مي‌باشد.

دههٔ ۸۰ خورشيدي دوراني طلايي را براي موسيقي راك ايران به ارمغان آورد. در اوايل اين دهه توجّه جوانان ايراني به اين نوع موسيقي و زيرشاخه‌هايش بيش از پيش شدت گرفت و گروه‌هاي زيادي در اين زمينه تشكيل شدند. بعضي از اين گروه‌ها و خوانندگان توانستند از وزارت ارشاد مجوّز رسمي فعّاليت دريافت كنند كه به عنوان نمونه مي‌توان به آلبوم طالع نحس از ميلاد قائمي اشاره داشت كه از كمپاني مطرح ايران گام در اواسط همين دهه منتشر گرديد. در اين سال‌ها كنسرت‌هاي زيادي در سطح كشور برگزار شد كه بسياري از آنان به صورت زيرزميني و تنها تعداد اندكي از اين كنسرت‌ها با مجوّز رسمي برگزار گرديد. توجه جوانان ايران به راك و زيرشاخه‌هاي آن بسيار زياد شده‌بود.

دههٔ ۹۰ خورشيدي را مي‌توان به عنوان دهه نوين راك ايراني دانست. گروه‌هاي زيادي در داخل و خارج كشور با نوآوري در ساخت موسيقي و ترانه و همچنين استفاده از عنصرهاي موسيقيايي كه تا قبل از اين دهه از آن استفاده نمي‌شد، توانسته‌اند پوسته جديدي به فضاي موسيقي راك ايراني دهند. تركيب زير شاخه‌هاي مختلف راك با يكديگر و استفاده آنها از ويژگي‌هاي گروه‌هاي اين دهه مي‌باشد.

كنسرت رضا يزداني خواننده راك ايراني:

[http://www.aparat.com/v/gW0ZS]

[www.Aparat.com

راك ايراني

آپلود عكس

راك ايراني گونه‌اي از موسيقي راك است كه در كشور ايران رواج دارد. موسيقي راك در ايران، از اواخر دهه چهل خورشيدي و با ظهور خوانندگاني مانند: كوروش يغمايي، فرهاد مهراد و فريدون فروغي رواج پيدا كرد ليكن پس از انقلاب فرهنگي دستكم در ظاهر امر به دست فراموشي سپرده شد. كوروش يغمايي بنيانگذار موزيك راك در خاورميانه و پدرخوانده راك در ايران است.

موسيقي راك ايراني از «راك انگليسي»، «راك آمريكايي» و سبك‌هاي اروپايي تأثير گرفته‌است. در اين نوع موسيقي نيز همانند بيشتر سبك‌هاي راك، گيتار الكتريك و گيتار بيس و درامز اصلي‌ترين سازها هستند. در بعضي از گروه‌ها كيبورد نيز وظيفه تنظيم ريتم‌ها و سمپل‌ها را بر عهده دارد. اما نكته قابل توجه اين است كه به دليل ايراني بودن اجرا كنندگان اين موسيقي، انواع سازها و ريتم‌ها و لحن‌هاي ايراني در بعضي از آهنگ‌هاي توليدي وجود دارد.

در آن زمان موسيقي سنتي در ميان مردم محبوب بود و موسيقي پاپ نيز با سرعت زيادي رو به گسترش و پيشرفت بود و به رقابت با سبك‌هاي غربي و آمريكايي در سطح ملي، مي‌پرداخت. همچنين به دليل برپايي كنسرت خوانندگان غربي در ايران؛ تبادل موسيقي و فرهنگ و هنر نيز ميان ايران و ساير كشورها وجود داشت. در آن زمان در ايران افرادي بودند كه به گروه‌هايي مانند پينك فلويد، بيتلز و لدزپلين گوش مي‌دادند و آلبوم‌هايشان را خريداري نموده و سبك آنها را دنبال مي‌كردند.

انقلاب اسلامي براي جامعه هنر و موسيقي ايران پيامدهاي خوبي در پي نداشت. از همان اولين سالهاي پس از انقلاب، فعاليت هرگونه موسيقي ممنوع گرديد؛ موسيقي پاپ غيرمجاز اعلام شده و به تبع آن سبك راك نيز اجازه فعاليت نيافت.تنها نوع موسيقي كه مجوز فعاليت داشت، موسيقي سنتي و سرودهاي انقلابي بود. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، فيلترينگ بزرگي را در مقابل هرگونه موسيقي انجام مي‌داد و به تبع آن بيشتر خوانندگان پيش از انقلاب به كشورهاي ديگر مهاجرت كردند. تنها تعداد انگشت شماري از خوانندگان پيش از انقلاب از ايران خارج نشدند كه پيشگامان راك ايراني نيز از جمله اين افراد بودند. كوروش يغمايي، فرهاد و فريدون فروغي در كشور ماندند تا وزارت فرهنگ و ارشاد فعاليت آنها را ممنوع كند. كوروش يغمايي تا ۱۷ سال اجازه فعاليت نيافت؛ صداي فرهاد سالها پخش نشد و تنها يك آهنگ به نام «وحدت» از او پخش گرديد كه در وصف پيامبر اسلام و بود و مضموني انقلابي داشت. فريدون فروغي نيز وضعي مشابه و به مراتب سخت‌تر از ديگر همراهانش داشت. با اين شرايط، دوران ركود و انزواي موسيقي راك ايراني آغاز شد.

اوايل دهه ۷۰

در اوايل دهه ۷۰ نيز وضع به همين ترتيب بود. تنها گروه راك ايراني كه در آن زمان فعاليت مي‌كرد، گروه «كوچ» نام داشت. اين گروه در آمريكا به ساخت و تنظيم آهنگ‌هايي در سبك كانتري مشغول بود. در ايران نيز به طور محدود گروه‌ها و خوانندگان اندكي به فعاليت‌هاي زيرزميني مشغول بودند، اما هنوز بستر مناسبي براي راك ايراني آماده نشده بود. «كاوه يغمايي» از معدود خوانندگان راك ايراني بود كه در اين سال‌ها با مجوز رسمي وزارت ارشاد فعاليت مي‌كرد و حتي در سال ۷۳ كنسرتي را برگزار كرد كه نخستين كنسرت راك ايران پس از انقلاب لقب گرفت.

اواخر دهه ۷۰؛ دوباره زنده شدن راك ايراني

در اواخر دهه ۷۰ و با روي كار آمدن دولت اصلاحات، وزارت فرهنگ و ارشاد دولت وقت؛ فرصتي طلايي به جامعه موسيقي ايران داد. موسيقي پاپ و راك پس از سالها انزواء دوباره شروع به فعاليت كردند و با سرعتي چشمگير نسبت به گذشته در حال پيشرفت بودند.

در اين سالها موسيقي راك پيشرفت زيادي كرد. گروه‌هاي زيادي در داخل كشور فعاليت مي‌كردند، اما همچنان بسياري از خوانندگان و گروه‌ها به فعاليت‌هاي زير زميني مشغول بودند. هنوز دولت صراحتاً موسيقي راك را آزاد اعلام نكرده بود و اين نوع موسيقي را با پاپ ادغام مي‌كرد. هيچ‌گاه جشنواره و كنسرتي از سوي دولت تحت عنوان موسيقي راك برگزار نشد. تنها يك بار جشنواره‌اي با نام «جشنواره موسيقي پاپ ايران» برگزار گرديد كه كليه خوانندگان پاپ آن زمان ايران در اين جشنواره شركت كردند. كاوه يغمايي و داريوش خواجه نوري نيز در اين جشنواره حضور داشتند و آهنگ‌هايي را با سبك راك و تحت عنوان پاپ اجرا نمودند. وي موفق شد ستاره طلايي اين جشنواره را از نظر «بهترين گروه» به خود اختصاص دهد.

در همين سالها جو تازه‌اي از موسيقي راك در ميان جوانان ايراني در حال شكل‌گيري بود. موسيقي «هوي متال» كه زير شاخه‌اي موسيقي راك و جدا شده از سبك «هارد راك» مي‌باشد، به سرعت در ميان ايرانيان محبوب مي‌شد و توجه جوانان ايراني به انواع سبك‌هاي متال بيش از پيش در حال اوج‌گيري بود. گروه‌هاي زيادي در اين زمينه تشكيل شدند. هم اكنون موسيقي متال و زير شاخه‌هايش از نظر دولت جمهوري اسلامي ممنوع و غيرمجاز است.

دههٔ ۸۰ خورشيدي دوراني طلايي را براي موسيقي راك ايران به ارمغان آورد. در اوايل اين دهه توجّه جوانان ايراني به اين نوع موسيقي و زيرشاخه‌هايش بيش از پيش شدت گرفت و گروه‌هاي زيادي در اين زمينه تشكيل شدند. بعضي از اين گروه‌ها و خوانندگان توانستند از وزارت ارشاد مجوّز رسمي فعّاليت دريافت كنند كه به عنوان نمونه مي‌توان به آلبوم طالع نحس از ميلاد قائمي اشاره داشت كه از كمپاني مطرح ايران گام در اواسط همين دهه منتشر گرديد. در اين سال‌ها كنسرت‌هاي زيادي در سطح كشور برگزار شد كه بسياري از آنان به صورت زيرزميني و تنها تعداد اندكي از اين كنسرت‌ها با مجوّز رسمي برگزار گرديد. توجه جوانان ايران به راك و زيرشاخه‌هاي آن بسيار زياد شده‌بود.

دههٔ ۹۰ خورشيدي را مي‌توان به عنوان دهه نوين راك ايراني دانست. گروه‌هاي زيادي در داخل و خارج كشور با نوآوري در ساخت موسيقي و ترانه و همچنين استفاده از عنصرهاي موسيقيايي كه تا قبل از اين دهه از آن استفاده نمي‌شد، توانسته‌اند پوسته جديدي به فضاي موسيقي راك ايراني دهند. تركيب زير شاخه‌هاي مختلف راك با يكديگر و استفاده آنها از ويژگي‌هاي گروه‌هاي اين دهه مي‌باشد.

دههٔ ۸۰ خورشيدي دوراني طلايي را براي موسيقي راك ايران به ارمغان آورد. در اوايل اين دهه توجّه جوانان ايراني به اين نوع موسيقي و زيرشاخه‌هايش بيش از پيش شدت گرفت و گروه‌هاي زيادي در اين زمينه تشكيل شدند. بعضي از اين گروه‌ها و خوانندگان توانستند از وزارت ارشاد مجوّز رسمي فعّاليت دريافت كنند كه به عنوان نمونه مي‌توان به آلبوم طالع نحس از ميلاد قائمي اشاره داشت كه از كمپاني مطرح ايران گام در اواسط همين دهه منتشر گرديد. در اين سال‌ها كنسرت‌هاي زيادي در سطح كشور برگزار شد كه بسياري از آنان به صورت زيرزميني و تنها تعداد اندكي از اين كنسرت‌ها با مجوّز رسمي برگزار گرديد. توجه جوانان ايران به راك و زيرشاخه‌هاي آن بسيار زياد شده‌بود.

دههٔ ۹۰ خورشيدي را مي‌توان به عنوان دهه نوين راك ايراني دانست. گروه‌هاي زيادي در داخل و خارج كشور با نوآوري در ساخت موسيقي و ترانه و همچنين استفاده از عنصرهاي موسيقيايي كه تا قبل از اين دهه از آن استفاده نمي‌شد، توانسته‌اند پوسته جديدي به فضاي موسيقي راك ايراني دهند. تركيب زير شاخه‌هاي مختلف راك با يكديگر و استفاده آنها از ويژگي‌هاي گروه‌هاي اين دهه مي‌باشد.

كنسرت رضا يزداني راك ايراني:

[http://www.aparat.com/v/gW0ZS]

[www.aparat.com/v/gW0ZS]



امينمeminem

۵۹ بازديد

Eminem


آپلود عكس

مارشال بروس مدرز سوم (به انگليسي:Marshall Bruce Mathers III؛ زادهٔ ۱۷ اكتبر ۱۹۷۲)كه بيشتر با نام هنري امينم (به انگليسي: Eminem) به شيوه نوشتاري EMINƎM يا اسليم شيدي (به انگليسي: Slim Shady) شناخته مي‌شود، آهنگساز، تهيه‌كننده، هنرپيشه و خوانندهٔ رپ آمريكايي است.

او پس از پخش آلبوم بي‌نهايت خود در اوت ۱۹۹۶، اولين آلبوم حرفه‌اي خود را با نام اسليم شيدي ال‌پي در فوريه ۱۹۹۹ منتشر كرد. امينم براي اين آلبوم توانست جايزه گرمي بهترين آلبوم رپ را بدست آورد. بعد از اسليم شيدي ال پي، آلبوم مارشال مترز ال‌پي را در مه ۲۰۰۰ و نمايش امينم را در مه سال ۲۰۰۲ منتشر كرد كه هر كدام توانست، گرمي بهترين آلبوم رپ را دريافت كند. امينم تنها هنرمندي است كه توانسته براي ۳ آلبوم متوالي، جايزه بهترين آلبوم رپ سال را از گرمي آواردز بگيرد. آلبوم ديگري كه در نوامبر ۲۰۰۴ پخش شد، دوباره خواني نام دارد امينم بعد از اين آلبوم تا مدت ۵ سال از حرفه كاري خود فاصله گرفت. سرانجام در مه ۲۰۰۹، ششمين آلبوم خود را با نام بازگشت پخش كرد. در ژوئن ۲۰۱۰، وي 

هفتمين آلبوم را با نام ريكاوري منتشر كرد. ريكاوري آلبوم موفقي در سطح جهاني بود، به طوري كه توانست بهترين فروش سال ۲۰۱۰ در جهان را بدست آورد و دومين آلبوم پرفروش رپ، بعد از نمايش امينم، در جهان شد. امينم برنده گرمي براي آلبوم‌هاي بازگشت و ريكاوريشد و توانست ۱۵ گرمي براي خود به ارمغان آورد.هشتمين آلبوم اومارشال مترز ال‌پي ۲ نام داشت، كه در نوامبر ۲۰۱۳ پخش شد و توانست جايزه گرمي بهترين آلبوم رپ را برنده شود.

امينم پيش از آغاز كار خوانندگي به عنوان يك تك‌خوان، عضو گروه رپ «دي ۱۲» بود كه در سال ۱۹۹۶ شروع به كار كرده بود. گروه «دي ۱۲» پس از موفقيت انفرادي امينم موفقيت بسياري كسب كرد. او همچنين يكي از اعضاي گروه دو نفرهٔ «بد ميتس اويل[و ۱]» نيز مي‌باشد.

او توسط مجلهٔ رولينگ استون در رتبهٔ ۸۲ فهرست «۱۰۰ هنرمند ماندگار جهان در همه دوران‌ها» قرار گرفت. همچنين او عنوان «بهترين رپر زندهٔ جهان» را از مجلهٔ «وايب» در سال ۲۰۰۸ دريافت كرد.امينم و گروه دي ۱۲ در كل ۱۰ آلبوم شمارهٔ يك در جدول بيلبورد ۲۰۰ دارد. او ۱۳ قطعه شماره يك در سراسر جهان دارد. امينم در دسامبر ۲۰۰۹ جايزهٔ «هنرمند دهه» را از مراسم جايزهٔ بيلبورددريافت كرد. به گفتهٔ مجلهٔ بيلبورد، امينم تنها هنرمندي است كه دو آلبومش توانسته‌اند به بهترين فروش سال در دهه ۲۰۱۰ ميلادي دست يابند.

صفحهٔ امينم در وب‌گاه يوتيوب تا امروز بيش از ۱ ميليارد بازديد داشته است. در سال ۲۰۱۰ اعلام شد كه موسيقي امينم ۹۴ ميليون بار (بيش از هر خوانندهٔ ديگري) تكثير شده‌است.او از سال ۲۰۰۲ به حرفهٔ بازيگري روي آورد و تا به امروز نيز در چند فيلم همانند فيلم «هشت مايل» بازي كرده‌است. وي اولين خواننده هيپ‌هاپ است كه جايزه اسكار را براي بهترين ترانه دريافت كرده‌است.

امينم از ام‌سي‌هاي زيادي نام برده است كه بر سبك رپ‌خواني او تأثير گذاشته‌اند. نخستين و مهم‌ترين آن‌ها دكتر دره، استاد خودش 

است.گريلا بلك در كتاب "چگونه رپ‌خواني كنيم" اشاره مي‌كند كه امينم براي ايجاد فن خواندنش پيرامون ديگر ام‌سي‌ها نيز مطالعه مي‌كرده است. وي همچنين امينم را اين‌گونه توصيف مي‌كند:

در همين كتاب امينم از سوي ام‌سي‌هاي متعدد به سبب جنبه‌هاي مختلف فن رپ‌خواني‌اش مورد تحسين قرار گرفته است؛ از جمله: موضوعات متنوع و شوخ‌طبعانه،ايجاد ارتباط با تماشاگران، دنبال كردن يك مفهوم در آلبوم‌هاي پياپي،استفاده از قافيه‌هاي پيچيده، توانايي بالا در پيچش كلمات و هم‌قافيه كردن آن‌ها،استفاده از قافيه‌هاي چند سيلابي چينش چندين قافيه در هر يك از قالب‌ها،اوزان پيچيده،بيان شيوا به كارگيري انواع ملودي،و كوتاه‌سازي واژگان.[۸۵] وي به نوشتن بيشتر ترانه‌هايش بر روي كاغذ شهرت دارد و همچنين خود را معتاد به كارش مي‌داند و در يكي از كتاب‌هايش به نام «آنگونه كه هستم» به اين موضوعات اشاره داشته است. وي تاكنون با تعداد زيادي از خوانندگان همكاري داشته استو معمولاً چند روز يا يك هفته را صرف كاركردن بر روي ترانه‌هايش مي‌كند.

سرعت رپ‌خواني

وي به كتاب ركوردهاي جهاني گينس نيز راه يافته است. او موفق شد ۱۵۶۰ واژه را در شش دقيقه و چهار ثانيه رپ كند. به اين ترتيب شنونده رپ او، در هر ثانيه با ۴/۲۸ واژه مواجه مي‌شود.

امينم بارها و به صورت آشكار از اعتياد خود به الكل و مواد مخدر همچون ويكودين، زولپيدم، ديازپام و متادون سخن گفته‌است.پروف، يكي از اعضاي گروه دي۱۲ در سال ۲۰۰۲ اظهار داشت مارشال مترز وابستگي شديدي به الكل و مواد مخدر دارد. در سال ۲۰۰۵ وي براي درمان وابستگي‌اش به قرص‌هاي خواب‌آور مخصوصاً زولپيدم تحت درمان قرار گرفت و اين موضوع باعث شد تا تور اروپايي‌اش به نام «تور كنترل خشم» لغو شود.

بنياد خيريه

امينم براي كمك رساندن به جوانان محروم و 
نيازمند يك بنياد خيريه به نام «بنياد مارشال مترز» ايجاد كرد. اين بنياد برخي مواقع با بنياد خيريه نورمن ياتوما، وكيل بلندپايه ديترويت همكاري مي‌كند.

امينم تاكنون پانزده بار برنده جايزه گرمي شده است. او به خاطر دارا بودن قدرت بيان و غناي شعري بالا تحسن شده است و در ليست ام‌تي‌وي از ميان «بهترين ام‌سي‌هاي تمام دوران‌ها» رتبه نهم را به خود اختصاص داده است.

جوايز و نامزدي‌هاي فيلم ۸ مايل

جوايز فيلم ۸ مايل:
-جايزه اسكار بهترين ترانه اصلي
جايزه سينمايي ام‌تي‌وي براي بهترين كليپ درون فيلم
-جايزه سينمايي ام‌تي‌وي براي بهترين بازيگر مرد
-جايزه سينمايي ام‌تي‌وي براي بهترين بازيگر مكمل مرد
-جايزه بهترين ترانه اجرا شده موزيكال از جشنواره ASCAP براي آهنگ خودت گم كن
-جايزه بهترين ترانه از نظر منتقدان براي ترانه "خودت گم كن" -جايزه «برگزيده نوجوان» براي بهترين بازيگر نقش اول مرد درام/اكشن -جايزه BMI براي بهترين موسيقي -جايزه BMI براي بهترين ترانه اجرا شده در فيلم براي ترانه "خودت گم كن"

  • نامزدي‌هاي فيلم ۸ مايل:

-جايزه گلدن گلوب بهترين ترانه اصلي براي ترانه "خودت گم كن"
-جايزه CFCA براي اميدبخش‌ترين اجرا
-جايزه ماهواره طلايي براي بهترين ترانه اصلي
-جايزه PFCS بهترين ترانه اصلي براي ترانه "خودت گم كن"
-جايزه گرمي بهترين ترانه نوشته شده تلويزيوني و ديگر رسانه‌هاي تصويري براي ترانه "خودت گم كن"


خداي رپ (به انگليسي: Rap God) نام آهنگي از امينم است. ا

----------------------------------------------------------------------------------------------- پاره اي از آهنگ رپ گاد(در هر ثانيه 7 كلمه استفاده ميشود)براي دانلود كليك كنيد ا

استاد فرشاد عابديني سپهر

۹۴۲ بازديد

ايشان استاد گيتار فلامينكو هستند شايد به جرئت بتوانم بگم بهترين استاد است ايشان استاد بنده هستند اشان توانستند منو در يك سال به جايي برسانند كه كسي كه چهار سال ميرفت به من نميرسيد وهرچقدر از او تشكر كنم كمه بگذريم يكم به افتخارات ايشون بپردازيم

 

  1. دبير اولين همايش موسيقي فلامينكوي ايران (1381)
  2. مدير و موسس سايت اينترنتي ايران فلامينكو (1387-1379)
  3. مدير مسئول ماهنامه موسيقي ايران فلامينكو 1385 - 1379
  4. نويسنده صدها مقاله ، مصاحبه و گزارش در روزنامه ها و مجلات و پايگاههاي مختلف اينترنتي 
  5. مدير مسئول سايت هنر و موسيقي 1387 - 1383
  6. مشاور علمي در ساخت و توليد دستگاه در ايران 1382
  7. فعاليتهاي اجرايي :
  8. داور مسابقات نوازندگي جشنواره آواي تموز
  9. تاسيس گروه و اجراي رسمي اين گروه در سالهاي 1388 و 1387
  10. فعاليتهاي آموزشي :
  11. ايشان به مدت 14 سال است به تدريس موسيقي در فرهنگسراي تهران و فرهنگسراي هنر مشغول مي باشد .

البته وي در جاهاي مختلفي از تهران تدريس ميكند تدريس ميكند 

(اما بعضي مواقع دچار مشكل از طرف دولت ميشود=بسته شدن بعضي مجلاتش

بسته شدن بعضي از جاهايي كه تدريس ميكردوووو...

پيشنهاد ميكنم در باره ايشون تحقيق كنيد

جاهاي تدريس=

تهران پارس نزديك مترو تهران پارس اموزشگاه موزيك آواي جان

پاسداران ميدان هروي جنب پاساژگلستان اموزشگاه نيك آهنگ 

لطفا فرد معرفي كننده يعني عرشيا شريفي را به استاد بگوييد


انواع گيتار الكتريك

۱۵۲ بازديد

 

اجزاي گيتار برقي =

بخش ۱) سرِ دسته گيتار

۱٫۱. پيچ‌هاي كوك
۱٫۲. تنظيم كننده دسته
۱٫۳. نگهدارنده و راهدان رشته‌ها
۱٫۴. خرك

بخش ۲) دسته

۲٫۱. تخته انگشت‌گذاري
۲٫۲. علامت‌هاي نشان شدهٔ شيار زير سيم
۲٫۳. شيارهاي پرده
۲٫۴. بندگاه يا مفصل دسته

بخش ۳) بدنه

۳٫۱. زَخمه‌گاه
۳٫۲. رابط يا پل زَخمه‌گاه
۳٫۳. زين‌ها
۳٫۴. پل گيتار
۳٫۵. كوك‌كننده پشتي و سيم گير (زه گير)
۳٫۶. بازوي يا دسته لرزش
۳٫۷. كليد گزينش‌گر زَخمه‌گاه (پيكاپ)
۳٫۸. پيچ‌هاي تنظيم‌كننده صداها و آواها
۳٫۹. خروجي يا رابط تي‌آراس
۳٫۱۰. تسمه بند

بخش ۴) سيم‌ها (رشته‌ها)

۴٫۱. سيم‌هاي بم
۴٫۲. سيم‌هاي زير

انواع گيتار برقي=

Guitar Hollowed Body :  اين دسته از گيتارها داراي بدنه تو خالي هستند و اصولا به عنوان نسل اوليه گيتارهاي الكتريك به حساب مي‌آيند. كاسه صداي اين سازها معمولاً داراي دو سوراخ f شكل (مثل ويولون) هستند. بهترين و معروفترين مدل‌هاي اين نوع گيتار Epiphone و Gibson مدل ES هستند. اين دسته از گيتارهاي الكتريك در قديم، در انواع موسيقي به كار مي‌رفته‌اند، اما امروزه از اين ساز، بيشتر در موسيقي جز و بلوز استفاده مي‌شود.


Solid Body Guitar :  اين دسته از گيتارها داراي بدنه تو پر هستند و در اصل كاسه توليد صداي آكوستيك ندارند.

Stratocaster: اين نوع گيتار الكتريك براي اولين بار در دهه ۵۰ ميلادي توسط لئو فندر ساخته شد. گيتارهاي مدل استراتوكستر، معمولترين نوع گيتار الكتريك هستند و به دليل ويژگي‌هاي خاص خود در تمامي سبك‌هاي موسيقي، از بلوز گرفته تا راك و حتي متال، مورد استفاده قرار مي‌گيرند.

براي اولين بار دسته‌اي براي شل و سفت كردن پيچ سيم‌ها يا در حين نوازندگي براي ويبراتو روي خرك اين نوع گيتارها نصب شد. استراتوكستر ها داراي قابليت نوازندگي فوق العاده‌اي هستند و نسبت به مدل‌هاي ديگر، بسيار سبكترند و همه اين عوامل باعث محبوبيت استراتوكسترها است.

بدنه اين ساز از چوب توسكا يا چوب درخت زبان گنجشك و دسته از جنس اقاقيا يا دسته‌هاي تيره يا افرا دسته‌هاي روشن است و داراي سه پيكاپ است.

بزرگترين نوازندگان استراتوكستر عبارتند از: جيمي هندريكس، اريك كلايپتون، جف بك، مارك نافلر، ديويد گيلمور، ريچي بلكمور، ينگوي مالمستين، بادي گاي و …

Telecaster: اين نوع گيتار الكتريك، قديمي‌ترين نوع از دسته گيتارهاي Solid body است و اولين بار توسط فندر ساخته شد. تله كستر بسيار ساده است و قابليت‌هاي اين ساز نسبت به Stratocaster ها محدودتر است، اما صداي منحصر به فرد تله كسترها همچنان طرفداران زيادي دارد.

صداي تله كستر مقطع، شفاف و زنگ مانند است و به همين دليل بيشتر نوازندگان كانتري و راك اند رول از آن استفاده مي كنند. بدنه اين ساز معمولاً از چوب توسكا (Alder) يا چوب زبان گنجشك (Ash) و دسته آن از چوب افرا (maple) است و داراي دو پيكاپ single coil است.

Gibson Les Pauel: گيتار مدل لس پاول گيبسون يكي از مرسوم ترين گيتار هاي الكتريك است. اين مدل گيتار در آهنگ هاي بلوز، راك و هارد راك استفاده مي شود.

مزيت اين سازها بكار گيري پيكاپ‌هاي هوم باكر (Humbucker) در آنها است كه باعث از بين رفتن نويز در خروجي صداي آنها مي شود و در نتيجه صداي گيبسون لس پاول به نسبت، كمي تودماغي و گرمتر است.

دسته يا neck اين ساز نسبت به مدل‌هاي ديگر كمي پهن تر است و كلاً گيتار گيبسون لس پاول، نسبت به انواع ديگر بسيار سنگين تر مي باشد. بدنه انواع مرغوب اين ساز از چوب ماهون و دسته آن از چوب ماهون يا افرا بوده و داراي دو پيكاپ هوم باكر است.

Flying V: اين نوع گيتارهاي الكتريك، جزء گيتارهاي با طراحي مدرن محسوب مي شوند و داراي شكلي شبيه به حرف V هستند.

از اين ساز بيشتر در موسيقي هارد راك و متال استفاده مي شود، هرچند آلبرت كينگ در دهه ۷۰ از اين ساز در موسيقي بلوز استفاده مي‌كرده است. بدنه اين ساز از چوب ماهون يا ‌است و دسته عمدتاً از اقاقيا يا آبنوس مي‌باشد و داراي دو پيكاپ هوم باكر است.
Explorer: اين نوع گيتار نيز مثل مدل Flying V جزء گيتارهاي با طراحي مدرن به حساب مي‌آيد. هرچند در ابتداي توليد اين ساز، استقبال چنداني از آنها نشد، اما بعدها اين گيتار در موسيقي هارد راك و متال مورد استفاده قرار گرفت. مشخصات ساختاري Explorer ها نيز مشابه Flying V است.

نظر يادتون نره