شنبه ۱۴ مهر ۰۳

موسيقي رومانتيك

همه چيز درباره گيتار و ...

موسيقي رومانتيك

۱۱۱ بازديد
موسيقي رومانتيك

آپلود عكس

موسيقي دوره رمانتيك به موسيقي دوره‌اي از موسيقي كلاسيك غربي گفته مي‌شود كه از اواخر قرن هجدهم ميلادي آغاز گشت. اين موسيقي با نهضت رمانتيك مربوط است. اين سبك از نظر زماني پس از دوره كلاسيك و تا حدي در تقابل با آن ظاهر شد.

هنرمندان رمانتيك بيشتر به احساسات و عوامل شخصي و دروني خود توجه داشتند. آنها دنياي خيال و رويا، افسانه‌هاي كهن، سرزمين‌هاي دوردست و ناآشنا و هم چنين عواملي را كه از زندگي عادي و روزمره فاصله داشت هدف اصلي آثارشان قرار مي‌دادند، بر خلاف آثار كلاسيك‌ها كه در آن عقل، منطق و استدلال بر احساسات و عواطف غلبه دارد، آثار هنرمندان رمانتيك سرشار از احساسات و عواطف انساني است.

صفت رمانتيك از واژه «رمانس» (romance) گرفته شده كه معني اصلي ادبي آن مشتق از داستان‌ها يا قهرمانان اشعار و وقايع قرون وسطي است كه به زبان رمانس نوشته مي‌شده است. اشعار قرون وسطي كه درباره پادشاه آرتور بودند به رمانس‌هاي آرتوري شهرت داشتند. از آن زمان به بعد و حدود اواسط قرن هفدهم كه كلمه رمانتيك مورد استفاده قرار گرفت اشارات ضمني به چيزهاي خيلي دور، افسانه‌اي، موهوم و خيالي، عجيب و تصوري متضاد با جهان حقيقي را در برداشت. 

نام هر دوره‌اي از تاريخ موسيقي غربي معمولا داراي دو مفهوم است: اول مشخص كردن سبكي از موسيقي، دوم تعيين كردن دوره‌‌اي كه در آن اين سبك جريان دارد. براي مثال صفت كلاسيك در مفهوم رايج آن به سبك آثار هايدن، موتسارت، بتهوون و هم چنين به دوره زماني كه اين سبك‌ها در آن جريان داشته‌اند، يعني سال‌هاي ۱۷۷۰ تا ۱۸۳۰ گفته مي‌شود.

واژه‌هاي كلاسيك و رمانتيك كه بيان كننده سبك دوره‌هايي از تاريخ موسيقي هستند، به دو دليل اشكالاتي در بر دارند. اول اين كه هر دو كلمه در ادبيات، هنر زيبا و تاريخ عمومي داراي مفاهيم وسيع تر و متعددتري نسبت به آنچه در تاريخ موسيقي مورد استفاده قرار گرفته‌است، هستند.

كلاسيك را مي‌توان چيزي تمام شده، كامل، قابل نمونه برداري و نمونه قابل قبولي كه آثار بعدي از روي آن ارزيابي شد ناميد. با اين تعريف بعضي از مصنفان قديمي موسيقي مثل پالسترينا را مي‌توان كلاسيك ناميد ولي براي قرون نوزدهم و بيستم اين موسيقي هايدن، موتسارت و بتهون است كه نمونه موسيقي كلاسيك به شمار مي‌آيد.

با وجود اينكه هر دو مكتب داراي اصول هارموني، قواعد كلي رابطه آكوردها، ريتم، فرم و مفاهيم مشتركي هستند، اما در واقع در بسياري از موارد از جمله اصول فكري و فلسفه موسيقي، متفاوت اند. موسيقي كلاسيك مكتب سلطه عقل، و موسيقي رمانتيك مكتب اصالت احساس است. موسيقي كلاسيك در جستجوي وحدت عقلاني اجزاء، و موسيقي رمانتيك در بيان شور و عشق و احساس است. اگر بپذيريم كه شگفتي، نامحدودي و بي پاياني از خصوصيات سبك رمانتيك است، بنابراين موسيقي از همه هنرهاي ديگر رمانتيك تر است، زيرا عوامل اصلي موسيقي مانند صدا و ريتم از اشياي واقعي جهان جداست. همين جدايي است كه موسيقي را از هر هنر ديگري در بيان احساسات، افكار و هيجانات دروني كه عوامل رمانتيك هستند مناسب تر مي‌سازد. تجربيات و تغييرات فردي و پيشرفت‌هايي كه در زمينه موسيقي از موتسارت تا مالر شده‌است از ديد شنونده امروزي همه در جرياني سنتي و چارچوب كلي مشترك قرار دارند. مثلاً اگر موتسارت مي‌توانست موسيقي مالر را گوش كند، ممكن بود كه از آن لذت ببرد يا اين كه خوشش نيايد ولي در هر صورت برايش پديده‌اي عجيب و غريب نمي‌بود.

در يك مفهوم كلي تمام هنرها را مي‌توان رمانتيك فرض كرد، زيرا ممكن است هنر مواد اوليه‌اش را از زندگاني حقيقي بگيرد و با تغييراتي در آن دنيايي جديد و تازه بسازد كه تا حدي از زندگي روزمره فاصله داشته باشد. از اين لحاظ هنر رمانتيك در تاكيد بيشترش بر كيفيت و شگفتي و بي رمزي با هنر كلاسيك فرق دارد. در مفهوم كلي رمانتيسم پديده‌اي مختص به يك دوران نيست، بلكه در زمان‌هاي مختلف با اشكال گوناگون در تاريخ موسيقي و ديگر هنرها ظاهر مي‌شود. مثلاً دوره آرس نوا (هنر جديد) را نسبت به آرس آنتيكوا (هنر قديم) يا هم چنين دوره باروك را نسبت به رنسانس و يا اين كه هنر موسيقي قرن نوزدهم را نسبت به دوره كلاسيك مي‌توان رمانتيك فرض كرد.

در مكتب كلاسيك بيشتر به فرم توجه مي‌شود در حالي كه مكتب رمانتيك بيشتر به مضمون و بيان احساسات و حالات دروني اهميت داده و زيبايي‌هاي فني چندان مطرح نيستند.

يكي ديگر از مشخصات رمانتيسم، دگرگون ساختن برخي از ويژگي‌هاي كلاسيك، از جمله قواعد خشك، نظم و تعادل، تماميت و كنترل است. وضوح و روشني كه از جنبه‌هاي مهم كلاسيك‌ها بود جايش را به نوعي تيرگي و ابهام عمدي و بيان سمبوليك در رمانتيك‌ها داد. شخصيت هنرمند به تدريج با محتواي هنريش در آميخت و هنرها عموماً با هم ديگر تركيب شدند. آهنگسازان رمانتيك اكثراً با ادبيات و ديگر علوم و هنرها آشنا بودند و موسيقي و شعر در يكديگر تأثير فراواني گذاشتند. 

شوپنهاور معتقد بود كه موسيقي همانا تصور و تجسم حقايق دروني جهان و بيان آني احساسات همگاني است.موسيقي سازي، يعني آن گونه موسيقي كه تنها براي سازها نوشته مي‌شود، فارغ از كلمات مي‌تواند ارتباط احساسي و عاطفي را زودتر برقرار كند و به همين دليل است كه موسيقي سازي كمال مطلوب هنر رمانتيك است. حالت انتزاعي موسيقي سازي، جدايي آن از عوامل جهان بيرون، جنبه اسرارآميز آن و هم چنين قدرت الهام غيرقابل مقايسه‌اش كه بدون ياري كلمات تأثير مستقيمي بر مغز دارد، آن را به يكي از والاترين هنرهاي قرن نوزدهم تبديل كرده‌است.

از مهم‌ترين دوگانگي‌ها و تناقضاتي كه در موسيقي رمانتيك وجود دارد رابطه بين موسيقي و كلمات است. اگر موسيقي سازي هنر كامل رمانتيك است، چرا بزرگ‌ترين مصنفان سمفوني، يعني عالي‌ترين فرم موسيقي سازي، هايدن، موتسارت و بتهوون آهنگسازان كلاسيك بودند؟ از طرف ديگر يكي از بارزترين فرم‌هاي رايج قرن نوزدهم قطعات آوازي به نام ليد است كه در آن شوبرت، شومان، برامس و هوگو ولف به همبستگي و اتحاد دروني تازه‌اي بين موسيقي و شعر دست يافتند. حتي در آثار موسيقي سازي آهنگسازان رمانتيك، روح ليريك و تعزلي ليد بيشتر از روج دراماتيك سمفوني احاطه دارد، همچنان كه در آثار سازي تعزلي ليد بيشتر از روج دراماتيك سمفوني احاطه دارد، همچنان كه در اثار سازي اواخر موتسارت، هايدن و خصوصاً بتهون اين امر آشكار است. موسيقي رمانتيك مديون تمايلات ادبي و ديگر هنرهاي غير از موسيقي است. عده زيادي از آهنگسازان پيشرو قرن نوزدهم بي‌نهايت طرفدار و دوستدار آثار شاعران و نويسندگان رمانتيك بودند و اغلب اين نويسندگان و شاعران نيز درباره موسيقي اظهار نظر مي‌كردند و در مواردي اثاري مي‌نوشتند. مثلاً ليست، برليوز، شومان و واگنر نه تنها تحصيل كرده و اديب بودند، بلكه با اديبان و فيلسوفان ديگر نيز دوستي و هم فكري داشتند. وبر، شومان و برليوز مقالات زيادي درباره موسيقي نوشتند و واگنر كه يكي از بزرگ‌ترين آهنگسازان دوره عظمت رمانتيك به شمار مي‌آيد، شاعر، مقاله نويس و فيلسوف نيز بود. بايد توجه داشت كه جريان رمانتيك قبل از موسيقي در ادبيات وجود داشت و از نويسندگاني كه تأثير فراواني بر آهنگسازان رمانتيك داشتند مي‌توان به ژان پل ريختر، هوفمان كه خود از آهنگسازان اپرا بودند، والتر اسكات و لرد بايرون اشاره كرد.

تناقضات بين موسيقي سازي به عنوان عالي‌ترين عامل بيان احساسات از يك طرف و رابطه قوي ادبيات با موسيقي در قرن نوزدهم از طرف ديگر در مفهوم حل گرديد. اصطلاح موسيقي برنامه‌اي آن چنان كه در قرن نوزدهم مورد استفاده قرار گرفت، عبارت است از يك نوع موسيقي سازي كه داراي موضوعاتي شاعرانه، توصيفي يا حتي داستاني باشد. البته نه در مفهوم فيگورهاي تصاوير صوتي آثار دوره باروك يا تقليد حركات و اصوات طبيعي در بعضي از آثار قرن هيجدهم. دومين شيوه‌اي كه رمانتيك‌ها توانستند به وسيله آن موسيقي ساز را با كلمات آشتي دهند، اهميت بخشيدن به قسمت‌هاي همراهي سازي در موسيقي آوازي است (از ليدهاي شوبرت تا اركستر سمفونيكي كه اپراهاي واگنر را همراهي مي‌كند).

تجاربي كه بتهون در خلال نوشتن آثارش به دست آورد، هر يك بناي عظيمي بود براي موسيقي رمانتيك، از جمله موسيقي برنامه‌اي قرن نوزدهم كه مشخصاً از سمفوني پاستورال او سرچشمه گرفت. آهنگسازاني كه تا اواسط قرن نوزدهم نهايت كوشش خود را در نوشتن موسيقي برنامه‌اي به كار بردند، مندلسون، شومان، برليوز و ليست بودند و در اواخر قرن مي‌توان از دبوسي و ريچارد اشتراوس نام بود. اما عملاً در اين دوره هر آهنگسازي كمابيش موسيقي برنامه‌اي نوشته‌است.

يكي ديگر از دوگانگي‌هاي رمانتيك، ارتباط بين آهنگساز و اجتماع پيرامون اوست. در قرن هيجدهم اشراف و طبقات بالاي اجتماع هنر و ادبيات را مانند ديگر مظاهر زمان تحت اختيار خود داشتند و اكثر آثار هنرمندان در محافل اين عده عرضه مي‌شد و نتيجتاً فقط به دستور و سفارش آنها اثري به وجود مي‌آمد. به اين دليل آهنگسازان قرن هجدهم مجالي براي جلب توجه عام مردم نداشتند و در نتيجه شنوندگان آثارشان فقط عده محدودي از اشراف بود

با انقلاب كبير فرانسه و از ميان رفتن قدرت حاكمه اشراف و شاهزادگان، موسيقي توانست آزادي خود را در خدمت اكثريت مردم به دست آورد. اولين كسي كه اين سد عظيم را شكست بتهوون بود. بتهون گر چه تمام عمر با اعيان و اشراف معاشرت داشت ولي او آنها را در خدمت خود قرار داد و در نهايت موسيقي را براي بيان احساسات خود نوشت. با از بين رفتن حمايت اشراف از آهنگسازان تنها راه براي عرضه آثار موسيقايي در حضور عام، بر پا كردن كنسرت با خرج خود آهنگساز بود. در نتيجه كنسرت‌هاي اجتماعي و فستيوال‌هاي موسيقي در ابتداي قرن نوزدهم هم به طور قابل ملاحظه‌اي گسترش يافت و هر شهر و قصبه‌اي داراي يك اركستر كوچك شد. اجراي برنامه‌ها توسط اين اركسترها چندان زياد نبود و آنها قدرت و عظمت اركسترهاي امروزي را نداشتند. انتشار آثار موسيقيدانان بسيار مشكل تر از انتشار يك كتاب بود و لذا مردم بيشتر با اجراي آثار مي‌توانستند با آهنگساز ارتباط برقرار كنند.  آهنگسازان اين دوره براي الهام موسيقايي بيشتر به درون خود فرو رفته و عملاً فردگرا شدند، به طوري كه آثارشان را براي آيندگاني كه ممكن بود آنها را تحسين كنند مي‌نوشتند نه براي سفارش دهنده معاصر. اين تاكيد بر فردگرايي در سرتاسر دوره رمانتيك وجود داشت و بنابراين هيچ وقت بر فاصله بين توده عظيم اجتماع و فرد آهنگساز پلي زده نشد. يكي ديگر از مظاهر فردگرايي اين دوره سوليست بودن اكثر آهنگسازان از جمله پاگاني‌ني در ويولن، شوپن و ليست در پيانو است كه در مقابل سوليست‌ها يا خوانندگان سلو اپرايي قرن هجدهم كه عملاً جزو گروه بودند و يا رهبران اركستر در قرن بيستم كه يك گروه را اداره مي‌كنند قرار دارند. بهترين موسيقي آوازي قرن نوزدهم براي آواز سولو تصنيف شده، نه براي گروه كر، در نتيجه اين عوامل شرايط اقتصادي آهنگسازان در آلمان و ديگر نقاط اروپا رو به ضعف نهاد و به ناچار آهنگساز مي‌بايست نوازنده‌اي چيره‌دست مي‌بود تا بتواند از اين طريق امرار معاش كند.

در نتيجه انقلاب صنعتي در قرن نوزدهم، جمعيت اروپا به طور قابل ملاحظه‌اي به خصوص در شهرها افزايش يافت. در سالهاي بين ۱۸۰۰ تا ۱۸۸۰ جمعيت شهرهاي لندن و پاريس چهار برابر شد و در نتيجه قسمت اعظم مردم از جمله موسيقيدانان از محافل بارگاه‌ها و شهرهاي كوچك كه در آن اكثراً يكديگر را مي‌شناختند و رابطه نزديكي داشتند به شهرهاي بزرگ كوچ كردند و در ميان ازدحام و شلوغي اين شهرهاي مدرن رها شدند. بيشتر زندگي روزانه مردم به تدريج از طبيعت جدا شد و در نتيجه همين جدايي بود كه انسان عاشق و شيفته طبيعت شد.

قرن نوزده عصر نقاشي منظره‌اي بود و نقاشان اين دوره بيشتر طبيعت را تصوير مي‌كردند. در آثار آهنگسازان نيز به اين امر توجه مي‌شد و مناظر موسيقايي چون اوراتوريو چهار فصل اثر هايدن، پاستورال اثر بتهون و به دنبال آن اورتورهاي مندلسون، سمفوني‌هاي بهار و راين اثر شومان پوئم سمفوني‌هاي برليوز و ليست و اپراهاي وبر و واگنر به وجود آمدند. با وجود اين براي آهنگسازان رمانتيك صرفاً نشان دادن طبيعت مطرح نبود، بلكه خويشاوندي نزديكي بين طبيعت و زندگي دروني موسيقيدان وجود داشت كه اين خود منبع الهام و پناهگاه روح او بود.

قرن نوزدهم شاهد پيشرفت سريع در علم و دانش بود ولي در مقابل، موسيقي اين دوره هميشه از مرزهاي عقلاني به ماوراء طبيعت و ضمير ناخودآگاه سفر مي‌كرد.

موسيقيدانان اغلب موضوعات خود را از روياها (همانند سمفوني فانتاستيك برليوز)، يا اسطوره‌ها (مانند اپراهاي واگنر) انتخاب مي‌كردند. كوشش آهنگسازان در جهت يافتن زبان موسيقايي كه بتواند اين ايده‌هاي عجيب و خيالي را بيان كند، منجر به توسعه و گسترش هارموني، ملودي و رنگ آميزي اركستر شد.

يكي ديگر از عوامل دوگانه اين قرن، اختلاف سياسي بود كه بين ملي‌گرايان و ماركسيست‌ها وجود داشت. فكر ملي گرايي پديده مهم رمانتيك بود كه اثر زيادي بر موسيقي اين دوره به جاي گذاشت و در نتيجه به موسيقي فولكلوريك و آوازه‌هاي محلي كه بيانگر روح ملي بود توجه خاصي مبذول شد. بر خلاف موسيقي كلاسيك كه زبان جهاني داشت و خصوصيات ملي در آن به حداقل رسيده بود، موسيقي قرن نوزدهم، در حالي كه براي تمام بشريت تصنيف مي‌شد و در واقع بين‌الملل بود، ولي زبان ملي داشت و شماري از آهنگسازان در كشورهاي مختلف مكتب موسيقي ملي خود را به وجود آوردند. 

سنت و انقلاب

حركت رمانتيك از همان ابتدا با تاكيد بر خاصيت اصالت در هنر رنگ انقلابي داشت و در كل رمانتيسم طغياني بود عليه محدوديت‌هاي كلاسيسم. آهنگسازان تا اواخر قرن هيجدهم براي زمان خود مي‌نوشتند و علاقه چنداني به گذشته و آينده نداشتند، اما آهنگسازان رمانتيك بيشتر به آيندگان و قضاوت نسل آينده مي‌انديشيدند و احساس همدردي با زمان خود نداشتند. هم‌زمان با اين جريان بعضي از آهنگسازان اين دوره هنوز از فرم‌هاي كلاسيكي مانند سونات، سمفوني كوارتت زهي استفاده مي‌كردند و در كل سيستم هارموني كلاسيك‌ها هنوز اساس موسيقي رمانتيك بود؛ لذا بعضي از آهنگسازان رمانتيك از جمله مندلسون، برامس و بروكنر را سنت گرا و برليوز، ليست و واگنر را پيشرو و انقلابي مي‌ناميدند و جالب اين كه هر دو گرايش سنت گرا و پيشرو در شومان وجود داشت؛ بنابراين يكي از ويژگي‌هاي حركت رمانتيك توجه به آينده و گذشته‌است و در همين رابطه بود كه آثار فراواني از گذشتگان در اين دوره به چاپ رسيد. پاسيون سن ماتيو اثر باخ دوباره احيا شد و در سال ۱۸۲۹ به رهبري مندلسيون در برلين به اجرا در آمد. اين اجرا نمونه آگاهانه از علاقه به موسيقي باخ بود كه بالاخره در سال ۱۸۵۰ به اولين انتشار آثارش نيز انجاميد. (كلاسيك، رومانتيك و مدرن، ژاك بارزون، نيويورك، ۱۹۶۹)

منابع و مشخصات سبك رمانتيك

با خارج شدن آهنگسازان از زير سلطه اشراف و آزادي كه از اين طريق كسب كردند، فرم‌هاي دقيق و تركيبات موزون و مطبوع اصوات نيز دگرگون شد. در حقيقت اصول كلي كلاسيك‌ها مثل هارموني و بسط و گسترش موتيفي از بين نرفت بلكه به شكل ديگري تكميل شد. در اين دوران بود كه انواع مختلف و جديد موسيقي به وجود آمد. سال‌هاي ۱۸۳۰ از نظر ظهور قطعات كوتا پيانويي اهميت خاصي دارند و اين يكي از مهم‌ترين خصوصيات موسيقيدانان رمانتيك بود كه توجه فوق‌العاده‌اي به قطعات مجزا و مينياتوروار داشتند نه به كل قطعه. به عبارت ديگر آهنگسازان رمانتيك احساسات شديد دروني خود را بيشتر در بياني كوتاه و تعزلي عرضه مي‌كردند نه در قالب‌هاي پيچيده و بزرگي چون فرم سونات. اكثر اثار آهنگسازان قرن هجدهم، در فرمهاي چند موماني، سونات، سمفوني و كوارتت بود در حالي كه بيشتر آثار اركستري رمانتيك‌ها در يك مومان (مانند پوئم سمفوني‌ها، قطعات كوتاه پيانويي، قطعات ليريك پيانويي و آوازهاي سلو - ليد) تصنيف مي‌شد.

از جمله عواملي كه باعث شد آهنگسازان رمانتيك به فرم‌هاي كوتاهي كه داراي تقارن و توازن ساختماني موسيقيايي هستند گرايش پيدا كنند، تأثير فراوان ترانه‌ها، رقص‌هاي محلي و ملودي‌هاي اپراي ايتاليا بود. موسيقي رقص به طور طبيعي داراي فرازها و جملات متقارن است و به همين دليل بيشتر ملودي‌هاي دمانتيك از يك تقارن جمله‌اي (اغلب جملات هشت ميزاني) برخوردارند. مهم‌ترين نمونه اين تأثيرات را در آثار پيانوئي شوپن مثل مازوركاها، پولونزها و والس‌ها مي‌توان به خوبي مشاهده كرد؛ بنابراين فرم اشعار ترانه‌ها و رقص‌هاي محلي تأثير كلي در ساختمان ملودي دارد. ملودي‌هاي اغلب آثار شومان از يك تقارن كه نتيجه تأثير ادبيات در موسيقي اوست برخوردار است. براي نمونه تم اصلي تريو در رمينور او داراي تقسيم بندي‌هاي مساوي و برابري است كه از لحاظ ساختماني كاملاً بر فرم بندبند شعر منطبق است. آوازهاي شومان نمونه كاملي از تركيب موسيقي و شعر است كه در موسيقي سازي او نيز تأثير بسزائي به جاي گذاشته‌اند. همين رابطه شعر و موسيقي را در آثار ليست خصوصاً قطعه پيانوي سونته دل پتاركا و پوئم سمفوني‌هاي او مي‌توان مشاهده كرد. موسيقي كلاسيك و رمانتيك، تاليف فردريخ بلوم) همانند موسيقي كلاسيك، اغلب ملودي‌هاي رمانتيك‌ها بر روي اكمپانيمان با جمله‌بندي‌هاي مشخص و متقارن بنا شده‌اند ولي ملودي‌هاي رمانتيك چه از جملات تصنيف شده باشند و چه از موتيف‌ها طولاني تر از كلاسيك‌ها هستند. يكي ديگر از مشخصات مهم ملودي‌هاي موسيقي رمانتيك خصوصاً در اواخر اين دوره استفاده از پرش‌هاي بزرگي چون فواصل ششم، هفتم، كاسته يا افزوده در ملودي براي بيان موسيقايي هر چه بيشتر است. در نتيجه وسعت صوتي ملودي‌ها بيشتر شد.

آهنگسازان به رنگ آميزي ملودي‌ها نيز توجه خاصي داشتند، به طوري كه يك ملودي در مناطق صوتي مختلف و در ميان رنگ آميزي‌هاي مختلف سازها تقسيم مي‌شد. (موسيقي در عصر رمانتيك، آلفريد آينستاين، ۱۹۴۷)

در نتيجه گرايش‌هاي ناسيوناليستي، ملودي‌هاي فولكوريك با جمله‌بندي‌هاي بي قاعده و تبادل گامهاي ماژور - مينور و مدال در موسيقي و ملودي‌هاي رمانتيك تأثير عميقي گذاشت. آزادي و قابل انحناء بودن ريتم يكي از بارزترين مشخصاتي است كه موسيقي رمانتيك را از كلاسيك جدا مي‌سازد. انواع ضرب‌هاي هم‌گذر دوتايي در مقابل سه تايي و پاساژهاي سريع بي قاعده دست راست پيانو در مقابل ضرب‌هاي منظم و قوي دست چپ از مشخصات برجسته آثار برامس، ليست و شوپن است.

يكي ديگر از مهم‌ترين مشخصات موسيقي رمانتيك، وحدت و پيوستگي در كل قطعه‌است كه به وسيله تكنيك تغيير و انتقال تمي و به كار بردن آن در تمام مومان‌ها و مكان‌هاي مختلف اثر به دست مي‌آيد. ليست در تمام پوئم‌سمفوني‌هايش از اين تكنيك جديد استفاده كرده‌است، بدين صورت كه يك تم مشخص به صورت اصلي يا اشكال مختلف و تغيير يافته ش به منظور ايجاد وحدت و يكپارچگي در اكثر مومان‌ها و يا كه يكي از ويژگي‌هاي موسيقي رمانتيك است بعدها تأثيرات فراواني در لايت موتيف واگنر به جاي گذاشت.  از ديگر دستاوردهاي رمانتيك بسط و گسترش هارموني (آزادي بيشتر در به كارگيري كروماتيسم و ديسونانس‌ها) و رنگ آميزي اركستري و توجه به سونوريته‌هاي جديد است. هارموني‌هاي كروماتيك، محسوس‌هاي كروماتيك، مدولاسيون‌هاي درو، توناليته‌هاي مبهم، آكوردهاي پيچيده، استفاده آزادانه از نت‌هاي غير هارمونيك و كادانس‌هاي غير مشخص و نامعلوم از جمله عواملي هستند كه آهنگسازان رمانتيك براي محو و تاريك كردن توناليته به كار مي‌گرفتند. برخلاف كلاسيك‌ها كه اكثراً از توليته‌هاي محدودي استفاده مي‌كردند، رمانتيك‌ها تمامي تناليته‌هاي موجود را به كار گرفتند و حتي تناليته فاديز - مينور به تناليته رمانتيك موسوم شد. بكارگيري تناليته‌هاي مينور و عموماً از مشخصات بارز موسيقي رمانتيك است، زيرا در حالي كه فقط پنج درصد از آثار سمفونيك كلاسيك در تناليته مينور نوشته شده‌است، در نيمه دوم قرن نوزدهم بيش از ۷۰ درصد از آثار سمفونيك در تناليته مينور است. طبق تعريف واگنر، ملودي به صورت نماي ظاهري هرموني در آمده بود و يك جزء تركيب دهنده آكورد محسوب مي‌شد. همانطور كه مي‌دانيم، آهنگسازان در قرن هجدهم هرگز در هارموني و ملودي گامي فراتر از بكارگيري آكوردهاي معمولي و هفتم‌ها برنداشتند. در نتيجه انقلاب صنعتي، اصطلاحات فراواني در ساختمان سازهاي بادي و هم چنين ساز پيانو به وجود آمد؛ بنابراين سونوريته‌هاي جديدي در پيانو كشف شد و از همه مهم تر تركيبات جديد اركستري با رنگ آميزي جديد به وجود آمد. مهم‌ترين ويژگي رنگ آميزي اركستر در اين دوره توجه به كلارينت، كلارينت باسف هورن انگليسي و فرانسوي و هم چنين هارپ است. (تاريخ جامع موسيقي، ترجمه بهزاد باشي) گروه سازهاي زهي، بادي چوبي و بادي برنجي وسيع تر شدند و هر بخش از آنها با تقسيمات جداگانه‌اي به صورت دويز مورد استفاده قرار گرفتند. بالطبع اركستراسيون رمانتيك‌ها كامل تر و رنگين تر از كلاسيك تر شد و سازهايي نيز به اركستر افزودند. براي مثال بتهون در سمفوني پنجم، سازهاي پيكولو و كنتراباسون (كنتراناگوت) را به سزاهاي اركستر افزود و واگنر كه اهميت فوق‌العاده براي سازهاي بادي قايل بود توباي واگنري و كرآنگله را نيز به اركستر اضافه كرد. برليوز براي اجراي آثارش اركستر بسيار عظيمي تشكيل داد و در اين رابطه بود كه كتاب سازشناسي معروف خود را نيز در سال ۱۸۴۴ منتشر كرد.

همان گونه كه گفته شد، حدود سال ۱۸۰۰ بود كه اغلب فرم‌هاي كلاسيك، مانند سونات، سمفوني، كوارتت و وارياسيون و غيره اهميت خود را از دست دادند و آهنگسازان بيشتر به تصنيف قطعات كوتاه و مستقل پيانويي و هم چنين ليد پرداختند. در واقع اين دو فرم موسيقيايي از مهم‌ترين ويژگي‌هاي دوره رمانتيك به شمار مي‌آيند. (تاريخ موسيقي، اثر لوست مارتيروسيان، ترجمه سيروس كرباسي) قطعات كوتاه پيانويي در كل به دو دسته تقسيم مي‌شوند: الف) قطعات ورتئوزيته كه توسط شوپن در سالن‌ها و ليست در كنسرت‌ها (اولين بار در كنسرت رم اجرا شد) ارايه شدند. ب) قطعات ليريك عنوان دار كه هر يك بيانگر حالت به خصوصي يا ايده توصيفي اند و در مجموع و يا به صورت جداگانه، داراي اسامي هستند. اين قطعات به چند دسته تقسيم مي‌شوند. ۱- موسيقي رقص، نمونه بارز آن والس‌هاي شوبرت و شوپن است. ۲- نكتورن، كه مبدع آن جان فيلد بوده و بعدها توسط شوپن توسعه يافت. ۳- آوازهاي بدون كلام، كه معرف آن مندلسون است. ۴- اتودهاي ليريك، كه باني آن شوپن است. ۵- قطعاتي توصيفي عنوان دار، كه مهم‌ترين نمونه آن كارناوال اثر شومان است كه هر يك از قطعات آن نيز جداگانه داراي اسامي مختلف بوه و بيانگر حالت يا ايده به خصوصي هستند. (تاريخ موسيقي غرب، اثر گراوت دونالد، نيويورك ۱۹۶۰)

يكي ديگر از مشخصات مهم رمانتيك‌ها اهميت دادن به فرم آوازي ليد است و آن عبارت است از آوازي سلو به همراهي اكمپانيان ساز پيانو. ليد نويسي يكي از محبوب‌ترين فرم‌هاي آهنگسازي بود كه در اوايل قرن نوزدهم رايج بود و تقريباً اكثر آهنگسازان رمانتيك در اين زمينه آثاري به وجود آورده‌اند.


 

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.