موسيقي رنسانس
موسيقي رنسانس (به انگليسي: Renaissance Music) به موسيقي هنري اروپايي، بين سالهاي ۱۴۵۰ تا ۱۶۰۰ ميلادي (برخي مورخان آغاز رنسانس را از ۱۴۰۰ قرار دادهاند) گفته ميشود. دوره رنسانس را عصر نوزايي يا تجديد حيات خلاقيت انسان نيز ناميدهاند. در اين دوره موسيقي نيز، مانند ديگر هنرها، پيشرفت چشمگيري داشته است. با اختراع چاپ، موسيقي رواج بيشتري يافته و بر شمار آهنگسازان و اجراكنندگان افزوده شده بود. در دوره رنسانس همساز با آرمان انسان جهاني از هر تحصيل كردهاي انتظار ميرفت كه تعليم موسيقي ديده باشد. چنانكه كاستيليونه در كتاب درباريان مينويسد: «درباريي كه موسيقي نداند خوشايند من نيست.» كليسا همچنان حامي مهم موسيقي بود و در اين زمان، بر شمار همسرايان كليسا افزوده شد. با اين وجود موسيقي كمكم به دربارها انتقال يافت. اشراف و شاهزادگان بر سر تصاحب بهترين آهنگسازان با يكديگر به رقابت ميپرداختند و هنگام سفر از قلعهاي به قلعهٔ ديگر، موسيقيدانان خود را نيز به همراه ميبردند. شمار موسيقيدانان درباري از ده تا شصت تن در نوسان بود. موسيقيدانان شهر در اجتماعها، مراسم ازدواج و آيينهاي مذهبي به اجراي موسيقي ميپرداختند. به طور كلي، موسيقيدانان در اين دوره از شأني والاتر و درآمدي بيش از گذشته برخوردار بودند. ايتاليا به مركز مهم موسيقي در سده شانزدهم بدل شده بود و آلمان، انگلستان و اسپانيا حيات موسيقايي پويايي داشتند. از موسيقيدانان معروف اين دوره ميتوان به ژوسكن د پره، جوواني پيرلوئيجي دا پالسترينا، تامس ويلكز و تامس مورلي اشاره كرد.
در دوره رنسانس موسيقي سازي از اهميت بيشتري برخوردار بوده است. آهنگسازان رنسانس، موسيقي را براي تعالي بخشيدن به معنا و تأثير متن به نگارش درميآوردند. جوزپه زارلينو، نظريهپرداز موسيقي سده شانزدهم، مينويسد: «هنگامي كه كلام بيانگر سوگ، درد، دلشكستگي، حسرت و چيزهايي از اين گونه است، بگذار هارموني آكنده از اندوه باشد.» در حاليكه آهنگسازان قرون وسطا، نسبت به تجسم هيجان كلام در موسيقي كم و بيش بي تفاوت بودند. اصطلاح نقاشي كلام كه اغلب توسط آهنگسازان رنسانس به كار ميرفته است، به معناي بيان موسيقايي تصويرهاي ويژه شاعرانه است. براي مثال، گاه ممكن است واژههاي هبوط از آسمان، با يك خط ملوديك پايين رونده همراه شود و واژهٔ دويدن با زنجيرهاي از نتهاي تند و چابك به گوش برسد. با اين حال، عليرغم تأكيدي كه بر پيروي موسيقي از حس تصويري متن وجود داشته، موسيقي رنسانس شايد خوددار و آرام به نظر برسد. با آن كه در موسيقي رنسانس، احساسات از گسترهٔ پهناوري برخوردار است، اما اين احساسات اغلب به شيوهاي متعادل، متوازن و بدون تضادهاي شديد ديناميك، رنگآميزي و ريتم بيان شده است.
به طور عمده، بافت موسيقي رنسانس پلي فونيك است. يك نمونه كرال از موسيقي اين دوره، داراي چهار، پنج يا شش خط آوازي است. تقليد ميان خطوط آوازي رايج است. در موسيقي سبك، مانند موسيقي رقص، بافت هوموفونيك نيز، با توالي آكوردها، به كار رفته است. كيفيت صوتي موسيقي رنسانس در مقايسه با موسيقي قرون وسطايي پرتر و غنيتر است. به كارگيري محدودهٔ صوتي باس براي نخستين بار در اين دوره، وسعت صوتي را به بيش از چهار اكتاو گسترش داد. اين تأكيد نو بر خط ملودي باس، هارموني غني تري را پديد آورد. پيشتر، در قرون وسطا، آهنگسازان توجه چنداني به تاثير هارمونيك كلي نداشتند. اما در اين دوره، آهنگسازان با در نظر داشتن خطهاي ملوديك جداگانه، به آكوردها نيز ميانديشيدند. از نظر صوتي موسيقي رنسانس كيفيتي ملايم و آرام دارد، زيرا آكوردهاي كنسونانت و پايدار، مطلوب و مورد پسند شمرده ميشدند؛ تريادها اغلب شنيده ميشوند اما آكوردهاي ديسونانس چندان اهميتي ندارند. موسيقي كرال دورهٔ رنسانس نيازي به همراهي ساز نداشت. به همين دليل، اغلب از اين دوره به عنوان عصر زرين موسيقي كرالِ آ كاپلا (بي همراهي ساز) نام برده شده است. با اين همه، سازها اغلب با خطهاي آوازي همراه ميشدند. سازها، گاه با مضاعف كردن خطهاي آوازي سبب تقويت آنها ميشدند، يا خط آوازخواني غايب را مينواختند. در موسيقي كرال دورهٔ رنسانس، خطهاي اجرايي كه تنها و فقط ويژهٔ اجراي سازها ساخته شده باشند كمياب است.
موتت و مس از اصلي ترين فرمهاي موسيقي مذهبي رنسانس هستند. هر دو، سبك مشابهي دارند، اما مس اثري طولانيتر است. موتت و مسِ دورهٔ رنسانس، اثرهايي پلي فونيك و كرال هستند. موتت مبتني بر يك متن مقدس لاتين كه با متنهاي مورد استفاده در مس معمول تفاوت دارد و مسِ اين دوره از پنج بخش كايريه، گلوريا، كرِدو، سانكتوس و آگنوس دِيي تشكيل ميشود. از معروف ترين موسيقيدانان مذهبي رنسانس ميتوان به ژوسكن د پره و پالسترينا اشاره كرد. موتت آوه ماريا... ويرگو سِرِنا (سلام بر مريم... دوشيزهٔ باوقار) از ژوسكن د پره و مس پاپ مارسلوس اثر پالسترينا از آثار مذهبي معروف اين دوره به شمار ميروند.
در دوره رنسانس، موسيقي آوازيِ غير مذهبي به شدت محبوب شد. توسعهٔ چاپ آثار موسيقي از عوامل ياري رسانندهٔ گسترش موسيقي بود. به اين ترتيب هزاران مجموعهٔ منتخبِ آوازي در دسترس دوستداران آن قرار گرفت. موسيقي، سرگرمي مهم زمان فراغت بود و از هر تحصيل كردهاي انتظار ميرفت كه بتواند سازي بنوازد و خط موسيقي بخواند. چنانكه تامس مورلي، آهنگساز عصر اليزابت، دربارهٔ ناتواني خود از مشاركت در اجراي موسيقيِ پس از شام، مينويسد: «پس از صرف شام، كتابچههاي موسيقي (مطابق رسم معمول) بر ميزها قرار داده شد. بانوي خانه، يك خط آوازي را به من داد و مشتاقانه خواست آن را بخوانم. اما پس از عذر و بهانههاي بسيار، هنگامي كه با اكراه اعتراف كردم كه نميتوانم، همه شگفت زده شدند. آري، برخي با يكديگر نجوا ميكردند و ميپرسيدند چگونه بار آمدهام.»
موسيقي غير مذهبي دورهٔ رنسانس، براي گروههايي از تكخوانها و يا براي تكخوان با همراهي يك يا چند ساز به نگارش درآمده و نقاشي كلام (تصويرگري موسيقايي متن) در آن معمول بود. تقليد از صداهاي طبيعي، مانند صداي پرندگان و هياهوي خيابان براي آهنگسازان لذت بخش بود. در قطعهٔ مشهور جنگ، اثر كلمان ژانكن (حدود ۱۵۶۰ – ۱۴۸۵)، آهنگساز به گونهاي درخشان و زنده به تقليد صداهاي ميدان نبرد، ضربههاي طبل و غريو شيپورها پرداخته است. موسيقي غير مذهبي، بيش از موسيقي مذهبي داراي دگرگونيهاي سريع حالت بود. مورلي به يك آهنگساز چنين توصيه كرده است: «شما ميبايد در موسيقي مانند باد مواج باشيد، گاه جسور و سركش، گاه آرام و سر به زير، گاه با وقار و سنگين؛.. و هرچه تنوع بيشتري را بنمايانيد، محبوب تر خواهيد بود.»
مادريگال گونهاي مهم از موسيقي آوازي غير مذهبي دورهٔ رنسانس است كه براي چندين تكخوان و مبتني بر يك شعر كوتاه كه اغلب مضمون عاشقانه دارد نوشته ميشود. مادريگال، مانند موتت، بافتهاي هوموفونيك و پلي فونيك را با هم ميآميزد، اما نقاشي كلام و هارمونيهاي نامتعارف بيشتر در آن به كار گرفته ميشود. آغاز پيدايش مادريگال به حدود ۱۵۲۰ ميلادي در ايتاليا باز ميگردد. لوكا مارنتسيو (۱۵۹۹ - ۱۵۵۳) و كارلو جزوالدو از مادريگال نويسان معروف در ايتاليا بودند. با چاپ يك جلد از مادريگالهاي ترجمه شدهٔ ايتاليايي در لندن در ۱۵۸۸ جوششي ناگهاني در نگارش مادريگال توسط آهنگسازان انگليسي ايجاد شد و تا حدود سي سال، ساخت مادريگال انگليسي و ديگر آثار غير مذهبي آوازي به طور پيوسته و بي وقفه ادامه يافت. عصر اليزابت (۱۶۰۳ - ۱۵۳۳) و ويليام شكسپير (۱۶۱۶ - ۱۵۶۴) نه تنها عصر زرين ادبيات انگليسي، بلكه عصر درخشان موسيقي در انگلستان نيز به شمار آمده است. جنبش هنري در هر دو زمينه، از ايتاليا آغاز شده بود. هرچند مادريگال انگليسي نسبت به مادريگال ايتاليايي سبكبالتر و شوخ تر است و ملودي و هارموني آن سادهتر است. از مادريگالهاي معروف دوره رنسانس، آنگاه كه وستا پايين ميآمد، اثر تامس ويلكز، يكي از بهترين آفرينندگان مادريگال انگليسي است.
گونهاي ديگر از موسيقي آوازي غير مذهبي دورهٔ رنسانس باله (يا فا-لا) است كه آوازي همراه با رقص براي چندين تكخوان بوده است. باله سادهتر از مادريگال است و بر خلاف بسياري از نمونههاي موسيقي رنسانس، بافت آن بيشتر هوموفونيك بود. ملودي اصلي آن را زيرترين خط آوازي اجرا ميكرد. هر بند از شعر آواز، موسيقي يكساني داشت و هجاهاي فا-لا (تلفظ هجاها و نه نتهاي فا و لا) به عنوان برگردان شعر به كار ميرفت. بالهٔ رنسانس نيز مانند مادريگال از ايتاليا سرچشمه گرفت و از حدود ۱۵۹۵ تا ۱۶۲۰ در انگلستان شكوفايي و رواج فراوان داشت. بالهٔ اكنون ماه گل چيدن است اثر تامس مورلي (۱۶۰۳ – ۱۵۵۷) -آهنگساز انگليسي كه بيشتر به سبب مادريگالهايش شهرت دارد- يكي از بالههايي است كه اجراي آن بيشتر رايج و معمول بوده است.
هرچند در دوره رنسانس موسيقيِ سازي هنوز شأن واهميت موسيقي آوازي را نداشت، اما كمكم بر اهميت آن افزوده ميشد. نوازندگان، بنا به رسم معمول، به نواختن موسيقي متناسب با آواز يا به همراهي آوازخوانان ميپرداختند. موسيقي سازي حتي تا دهههاي نخست سدهٔ شانزدهم به ميزان زيادي از موسيقي آوازي گرفته ميشد. گروههاي سازي، به قطعههاي پلي فونيك آوازيي را مينواختند كه اغلب در چاپ آنها چنين اشارهاي آمده بود: براي خواندن يا نواختن با ساز. كلاوسن،ارگ و لوت سازهايي بودند كه توسط تكنوازان براي اجراي تنظيمهاي سادهٔ سازي از آثار آوازي به كار برده ميشدند. به هر حال، در سده شانزدهم، موسيقي سازي هر چه بيشتر از قيد الگوهاي آوازي رها شد و آثاري كه ويژهٔ ساز به نگارش درآمده باشند بيشتر شد. آهنگسازان، در نگارش موسيقي براي ارگ يا لوت، بهرهگيري از تواناييهاي ويژهٔ اين سازها را آغاز كردند و فرمهاي خالصِ سازي، مانند تم و وارياسيون، را گسترش دادند. اينگونه آثار سازي بيشتر براي رقص كه تفريح محبوب دورهٔ رسانس بود، به نگارش درميآمدند. موسيقي رقص توسط گروه نوازندگان يا تكنوازاني مانند كلاوسن يا لوت اجرا ميشد. از موسيقي رقص، گنجينهاي غني كه در سدهٔ شانزدهم به چاپ رسيده بر جا مانده است. موسيقيدانان رنسانس ميان سازهاي قوي و نافذ كه مناسب فضاي باز بودند، مانند انواع ترومپت و شاوم (سازي دو زبانه و نيايِ اُبوا) و سازهاي ملايم و خانگي، مانند انواع لوت و ركوردر (نوعي فلوت قديمي)، تمايز قائل بودند. در دورهٔ رنسانس، صداي سازها نسبت به آنچه امروزه از آنها ميشنويم، هموارتر و كمتر درخشان بوده است. ركوردرها و ويولها (سازهاي زهي-آرشهاي) از مهمترين سازهاي دورهٔ رنسانس بودند. آهنگسازان رنسانس در قطعات خود سازها را مشخص نميكردند. ممكن بود يك اثر با ركوردرها، ويولها يا بسته به سازهاي در دسترس با چندين ساز مختلف اجرا شود. در دورهٔ رنسانس، اركستر تثبيت شده به معناي امروزي وجود نداشت. از بزرگترين موسيقيدانان غير مذهبي رنسانس ميتوان تامس ويلكز، تامس مورلي و آندرا گابريلي را نام برد.